حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه پارسی دیت را نصب کنید Wednesday, 11 December , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1509 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 6 تعداد دیدگاهها : 81×

روحانی شهید رضا صفری  مقیطالو (رضوان‌خواه)         

زندگینامه :

رضا صفری فرزند عشقعلی، پانزده مرداد سال ۱۳۴۲در روستای «گورچین قلعه» شهرستان ارومیه دیده به جهان گشود. ادب را در ادبستان مادر آموخت. آنگاه در میانِ هلهله برگ‌ریزان در سال ۱۳۴۸ وارد دبستان شد. بعد از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، در سال ۶۱ از دبیرستان «آهنگران» دیپلم گرفت و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد مرکز تربیت معلم شد. ذوق سرشار و تلاش برای رسیدن به سر منزل کمال، او را به وادی تهذیب نفس کشاند تا از خود رها و با خدا آشنا شود.

آنگاه که فروغ شمس خمینی، کعبه‌آمال مستضعفین شد، آذرخش بیدادگرش، بنیان ظلم را در هم کوبید و نور انقلاب آشکار شد و شهید صفری خیره به جمال آفتاب به موج انقلاب پیوست. شاهکار عالم قدس بر طاقدیس درگاه دوست، تقدیر او را به خط سبز مهر، زیبا نگاشت و شهید صفری به بهانه ای غریب عزم دیار یار کرد. در حوزه علمیه‌ تهران، مشغول به تحصیل و پس از مدتی به مدرسه علمیه شهرستان «بناب» هجرت نمود و تحصیلاتش را ادامه داد.

شهید رضا صفری ۸ بار از طریق بسیج سپاه، در جبهه حضور پیدا کرد و در کنار مبارزات، درس را تا پایان لمعه و اصول مقطع”دوره سطح۱″ ادامه داد. هر بار که بوی خوش عملیات را احساس می‌کرد به سوی جبهه‌ها می‌شتافت. صفیر گلوله‌ها سفیر حضرت معشوق بودند که پیام وصال را مژده می‌دادند. دلش دیوانه آن جزیره‌ای بود که صداقت آسمانی بسیجیان را در دل داشت. آنان خلاصه‌ای از ایثار بودند.

سرانجام بعنوان طلبه رزمی تبلیغی، در دوازدهم اسفند سال ۶۴ در عملیات والفجر۸ در منطقه «ام الرصاص» شرکت کرد و در میان دود و آتش و هلهله مستانه ملائک در جشن تولد شقایق‌ها تا دیار لاهوتیان پرواز کرد. پیکر مقدسش عاقبت بعد از سال‌ها چشم انتظاری در رجعتی بیدارگر، بر روی دستان امت حزب اللهی ارومیه به خاک سپرده شد.

وصیتنامه :

بزرگترين آرزويش  پيشرفت اسلام بود

در رابطه انقلاب و جنگ مي گفت كه صدام آخرين نفسهايش را مي كشد و رفتنی است

توصيه می كرد مال خود را به حرام آلوده نكنيم و به محرومان كمك نمائيم و عدل و داد را رعايت كنيم.

به مادر و خواهرش از رعايت حجاب و انجام فرايض ديني مي گفت و تأكيد مي كرد اگر به شهادت نايل شوم هيچ گاه ناراحت نشويد و گريه  و زاري نكنيد.

قبل از اينكه مفقود شود، به پدرش پيشنهاد مي كند كه به جبهه و برود و در راه خدا به جهاد و مبارزه بپردازد و در این ديدار به دیدار تمام فاميل ها و دوستانش رفت و اين آخرين رفتنش بود كه وي مفقود شد.[1]

 خاطره ای از زبان مادر شهید:

 بعد از مفقود شدن رضا، شبی در خواب ديدم كه در باغي درس مي خواند. پرسيدم پسرم رضا جان، چرا اينجا درس مي خواني؟

اظهار داشتند: اينجا را پيغمبر برايمان بخشيده كه ما در اينجا درس بخوانيم.

 يك بار هم در خواب ديدم با هم به مشهد مقدس رفته ایم و مرقد امام رضا(ع) را زيارت مي كنيم.

خاطره از شهید به نقل از دوست شهید حجت الاسلام دیلمقانی : «من و رضا قبل از انقلاب با هم همکلاسی بودیم »

سال تحصيلي 56 در مدرسه جامع كه بعدها به مدرسه معنوي تغيير نام پيدا كرد من و رضا همكلاسي شديم و از آن طريق با هم آشنا شديم. دوستانی خوب برای هم بودیم. مباحثاتي داشتيم و گروههاي مطالعاتي درست كرديم و كتابهاي مختلفي را انتخاب و مطالعه مي كرديم و در حياط مدرسه ميان تجمع شاگردان مطرح مي كرديم، بحث مي كرديم

اينها باعث شدند كه ما انجمن تشكيل بدهيم. انجمنی به نام انجمن اسلامي را تشکیل دادیم. بعد از اين انجمن، نماز جماعت و غيره را نیز با همکاری دوستان تشکیل دادیم.

« روحانيت است كه اسلام را زنده نگه مي دارد »

این دوستی ادامه داشت تا سال 59، اما ديگر بعد از آن ما همديگر را نديديم. تا اینکه روزی، وي را به صورت اتفاقي در بيرون ديدم، بعد از کلی روبوسی و احوالپرسی، از رضا سؤالاتي در مورد دانشگاه پرسيدم كه فرمودند: من يك مقدار از صحبت هاي امام را گوش دادم و از آنها استفاده كردم و بر حسب نياز روحي كه در خود يافتم، و بنا به صحبتهاي امام، تحولاتي در درونم احساس كردم كه بايد به حوزه برگردم. من در جواب وي گفتم كه نياز به رفتن تو نيست.

تو ميتواني در دانشگاه نيز كارت را انجام دهي. ولي در جواب من گفت: امام فرموده اين حوزه ها هستند كه اسلام را زنده نگه ميدارند و بعد از آن تحولات رفتاري که در ایشان پدید آمده بود، وي را در حوزه يافتم.

فعاليت هاي وي درقبل از انقلاب در سال 56 به آن صورت نبود. به صورت مخفيانه فعاليتهايي داشت و در آن زمان با آن جو در انجمن هاي اسلامي شركت مي كرد و اين امر موضع گيري سياسي وي را نشان مي داد و تا آخرین ساعات پيروزي انقلاب اسلامی به فعالیتهایش ادامه داد.

« بيشترين پول این صندوقچه را شهید صفری مي داد »

بعد از پيروزي انقلاب اسلامی، رضا، هم در حوزه و هم درجبهه، فعاليتها و موضع گيري هايش را نشان می داد. ما بعد از پيروزي انقلاب يك قسمت مالي داشتيم كه از آن جهت تكميل انجمن و وسايل مورد نياز آن انجمن استفاده مي كرديم كه بيشترين پول این صندوقچه را شهید صفری مي داد، در واقع منبع اصلي مالي آن، شهید صفري بود.

اکثر اوقات، من و رضا با هم بودیم و حین فعالیتهایمان، باهم در زمینه فعالیتهایمان صحبت می کردیم. صحبتي كه بيشتر در من اثر نمود، اين بود كه آن موقع بنده تازه ديپلم گرفته بودم،

در اولين دوران طلبگي كه در وليعصر تبريز آغاز كرديم، آن زمان كه حاج آقا بنايي مسؤل آنجا بود، يك جو معنوي خاصي حاكم بود و اكثر طلبه ها تنها چيزي كه در بين آنها بود، مسئله انسانيت بود و آرزوي غير از انسانيت و انسان بودن نداشتند و بزرگترين آرزوها اين بود، آرزوهای شخصي آنها عشق به انقلاب و امام و اسلام بود.

قبل از انقلاب شجاعتش بيشتر براي من قابل توجه بود. در آن زمان واقعا جرأت مي خواست كه فردي بيايد و فعاليت انقلابي داشته باشد يا با دست خالي منافقان را دستگير نمايد و تحويل سپاه دهد و بعد از طلبگي تواضعش در من بيشتر اثر نمود و در اين رابطه معمولا مباحثه اي که با هم مي كرديم، مقابل ما به زانو مي نشست و با ما سخن می گفت. همه كارهايش حتي صحبت كردن، نشستن و غيره با تواضع بود.

وي مي توانست در جايي مشغول شود و استعداد آن را داشت كه رشته هاي خوبي را بخواند. منتها وي طلبگي را انتخاب نمود و در اين راه قدم برداشت. مسلما كسي كه به لذايذ مادي اعتنا نكند و از خانواده بگذرد، مخصوصا در آن زمان که خفقان و طاغوت بر همه جا حاکم بود، اين چنين شخصي در اين وضعيت معلوم است كه چه طور درس مي خواند. هیچگاه در دوران طلبگي وقتش را تلف نمی کرد و كارش فقط درس بود و كاملا در اين مورد (درس خواندن) جدي بود و تلاش بيشتري مي كرد.

ما در هر زمینه ای فعالیت می کردیم حتی در قسمت تبليغات و انتخابات و خبرگان و در رابطه با رياست جمهوري و به صحنه آوردن مردم به صحنه انقلاب با هم همكاري داشتيم. وي پيشرو اين كارها بود و يا در مسافرتها و كوهنوردي ها معمولا بيشتر از حد خود كار مي كرد و روحيه همكاري جمعي بسيار قوي داشت و سعي مي كرد كار ديگر دوستانش را انجام دهد.[2]


[1] – منبع: نوید شاهد آذربایجان غربی به نقل از مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران

[2] – منبع: سایت نوید شاهد به نقل از پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی