روحانی شهید محمد رضا گلشن
زندگینامه :
انگار دیروز بود که باران آفرینش از کرانههای ملکوت میبارید. تو را در حریری به سپیدی بال ملائک پیچاندند. پیش پای تو شمعدانیها به گل نشستند و چکاوکی خوش اَلحان بر چینه گلی خانه، نغمه آفرینش میخواند. آن روز آغاز بیپایان زندگی تو بود و در امتداد راهی سبز که تو را به آن سوی آسمانها میبرد، ترنم آهنگ توحید آغاز شد و من در زلال چشمانت آیندهای پر فروغ را دیدم. آنگاه بر دفتر تقویم نگاشتم کودکی به صداقت آفتاب در تاریخ 15/08/1337 به دنیا آمد و نامش را محمدرضا نهادند.
کیمیایی است عجیب قصه مهرِ مادر وقتی به ناز وجودش غنچه لبانت میشکفت. هم او که قصه عشقش را با زنگ عاشقی نگاشتهاند و تو تمام خوبیهایت را از او به ارث بردی و چه زود قدم به مدرسه نهادی تا الفبای علم را بیاموزی. توسن زمان به وسعت شب و روز میگذشت و تو دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراندی.
ندای ژرفای تاریخ به گوش میرسید و خمینی، پرچمدار حماسه حسینی بود و او آواز حسین را که از بالای نی فریاد «هیهات من الذله» را شنید و امام سفیر آن پیام بود که به جانها حیاتی دوباره بخشید و شور و شیدایی را در جامعه زنده کرد و بیرق کفر و ظلم را پایین آورد. تو نیز همگام با این موج به دریای توفنده مردم پیوستی و شعار میدادی.
وقتی مسافر شهر خوشبختی به وطن بازگشت، فرشته خویی آمد و دیوی فرار کرد ودر سال ۱۳۶۰ قدم به حوزه ولی عصر (عج) تبریز کانون علم نهادی تا از زلال چشمه معارف بیاشامی. در کنار دروس حوزه در بسیج ثبت نام کردی؛ چرا که بسیج را مدرسه عشق دانستی. مردان آب و آینه و مهاجران آبی خاک، سوار بر توسن عشق تا خدا رفتند و تو نیز عزم آن داشتی که مستوار برگرد یاد دوست بگردی.
بعد از گذراندن دوران آموزشی به جبهه های حق علیه باطل عزام شدی نغمههای آسمانی و سوز شبانگاهت و دستانی پر از نیاز که آدمی را هر صبح به سوی معبود میکشاند،
همه با اصابت ترکش درتاریخ 04/08/1362 در منطقه پنجوین عراق در عملیات والفجر ۴به استجابت رسید و تو را به بهشت رساند.
وصیتنامه :
بسم الله الر حمن الرحیم
«والعصر إن الإنسان لفی خسر إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»(سوره عصر)
قسم به عصر که انسان همه در خسارت و زیان است، مگر آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند و درستی و راستی و پایداری در دین یکدیگر را سفارش کردند.
سلام به پیامبر اسلام رسول خدا و سلام بر علی وصی پیامبر و سلام بر فاطمه دخت پیامبر و سلام بر امام حسن و سلام بر حسین، سالار شهیدان و سلام بر ائمه اطهارعلیهم السلام، سلام بر شهیدان و سلام بر رزمندگان توانمند اسلام و سلام بر تمامی مؤمنین که در راه خدا جانفشانی میکنند.
ای امت شهید پرور! وصیتم را شروع میکنم با نام خدائی که خالق تمامی موجودات است، با نام خدائی که وعده پیروزی و نصرت را به همه مسلمانان و به آنانی که در راه خدا و انسانیت قدم بر میدارند، با نام خدایی که مستضعفان را وارثان اصلی و خلیفه خود در روی زمین قرار داد.
برادارن عزیز! ما در راهی قدم گذاشتیم که راه برگشتی وجود ندارد مگر به جهنم، یاران حسین(علیهم السلام) در شب عاشورا امام را تنها گذاشتند و خود را در آتش دنیا و آخرت هلاک کردند، آن طوری که در اول وصیتم، آیههایی از کلمات خدا را نوشتم که مومنین را به صبر و استقامت دعوت میکردند. برقراری یک حکومتِ عادل و اسلامی، صبر و استقامت و جانفشانی در برابر دشمنان اسلام و انسانیت میخواهد.
برادران عزیز! انقلاب ما برای برقرار کردن حکومتی انجام پذیرفته که آن حکومت برای بارور شدن، خون و شهید میخواهد و صبر و استقامت! ما تا زمانی که دشمنان خود را در داخل و خارج از بین نبردهایم، انقلاب ما بارور و پر ثمر نخواهد شد. برادران عزیز جنگ ما دو جبهه دارد، یکی در داخل و یکی در خارج (همان جبهههای مرزی) و نباید هیچ کدام از این دو جبهه را از یاد ببرید، این دو، هر یکی بر دیگری مقدم است، یعنی دشمن هیچ وقت از یک جبهه حمله نمیکند، بلکه از داخل، روحیه را ضعیف، و نفاق میافکند و از مرزها وارد میشود،
برادران عزیز! همچنانکه جبهههای مرزی را پشتیبانی میکنید از جبهه داخل هم نگهداری کنید، تا زمانی که در داخل مشکلاتی داشته باشیم و دشمنانی بسیار اعم از منافق و مارکسیست، و یک عدّه محدود سرمایهدار که خون خود این ملت مسلمان را میمکند و در شیشه میکنند، نمیتوانیم در جبهههای خارجی پیروزیهای اساسی کسب کنیم و پیروز شویم ولی این پیروزی ها در یک بعد و در یک جبهه است، پیروزی اساسی آن است که ما دشمن را در دو جبهه نابود کنیم و اینجا جبهه داخلی است که جبهههای خارجی را پشتیبانی میکند و این جبهه باید از وجود دشمنان بیدین و چند چهره، پاک و پاکیزه شود.
برادران عزیز! امام امت و یاران با وفایش را از یاد نبرید و همیشه امام و رزمندگان را دعا کنید و همیشه پشت سر امام حرکت کنید و این شعار را از یاد نبرید: خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار.
و در آخر به پدر و مادر و خواهر و برادرانم، سلام میرسانم و از آنها میخواهم که در مرگ من بیش از حد ناراحت نباشند که به مهمانی خدا شتافتهایم و خدا وعده میزبانی را بر شهیدان داده است. این راهی است که خود انتخاب کردهایم و قدم گذاشتیم و از شما عاجزانه استدعا دارم که مرا حلال کنید و همچنین از دوستان و آشنایان و آنهایی که مرا میشناسند و از من بدی دیدهاند میخواهم که مرا حلال کنید.
پدر بزرگوارم، من مقداری پول لای یکی از کتابهایم دارم، از شما میخواهم که آنها را به حساب جنگ بریزید. والسلام.
ساعت ۸:۲۰ – تاریخ ۲۸/۷/۶۲