روحانی شهید کمال قاسمی قره حسنلو
زندگینامه :
شهید كمال قاسمی قرهحسنلو در سال ۱۳۴۲ در شهرستان ارومیه به دنیا آمد . دوران طفولیت را به تندی پشت سرگذاشت و در سال ۴۹ به دبستان «حكیم نظامی» قدم گذارد و بعد از آن به مدرسة راهنمایی «شهید آهنگری» رفت و دوران متوسطه را هم در دبیرستان «شهید معنوی» سپری كرد .
در سال ۱۳۶۱ بعد از اخذ مدرك دیپلم، تصمیم به ادامة تحصیل در حوزة علمیه گرفت و به همین منظور در مدرسه علوم اسلامی « ولیعصر » تبریز ثبت نام نمود و مشغول تحصیل گردید و در سال ۱۳۶۲ جهت ادامه تحصیل به مدرسة شهید باهنر تهران هجرت كرد و بعد از مدتی به كوی دلدادگان مكتب امام جعفر صادق(علیهالسلام)، حوزه علمیة قم ، رفت و تحصیلات را نزد اساتید مجرب مدرسه امام صادق(علیهالسلام) ادامه داد.
در مدت تحصیل حوزه، بارها به منظور ارشاد و راهنمایی جوانان زادگاهش، به وطن مهاجرت نمود و با تشكیل كلاسهای قرآن و احكام، سعی وافر در رشد و شكوفایی معنوی و فرهنگی منطقه و محلة خود به خرج داد. هنوز جوانان مساجد چهار بخش و امام هادی(علیهالسلام)، یاد و خاطره او را از یاد نبردهاند خصوصاً وقتی كه با آن صوت دلربا ، قرآن تلاوت میكرد یا با آن اخلاق و تواضع خاصش ، دیگران را به كلاس دعوت مینمود. و امروز بعد از سالها آثار آن فعالیتهای فرهنگی در بین جوانان مشهود است.
شهید که محو جمال دوست گرديده بود و صداي سلام و صلواتش ، فضا را معطر كرده بود . بوي باغ بهشت و شميم زمزمههاي زلال مزار روشنايي، سرود مستان بر پا كرده است ، انگشتهاي نياز با حلقههاي سيم خاردار گرهخورده و چهرههاي پُر از صفا ، در هواي نورانيت پشت خاكريز سوده گرديده .
گونههاي خيس، آيينة راز و نياز، سوز و سازي عاشقانه پديد آورده و زيارت معبود را به ادراك كشيده بود بارهابه جبهههااعزام گردیدودرعملیاهای مختلفی شركت نمودوزمان حضوردرمنطقةجنگی فقط اكتفاءبه رزم نكرد،بلكه ازهرفرصتی كه میتوانست استفاده مینمودوسربازان امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه)راباراه وهدفی كه برگزیدهاندآشنامیكردو بصیرت میداد.
سرانجام درتاریخ۲۷/۱۲/۶۳ درعملیات بدر شركت نمود و شیرینترین شربت زندگی وجود،كه جام شهادت باشد،به اوهدیه گردیدوكامش راتاابدشیرین كردوكمال رابه كمال انسانیت رساند.جزیرة مجنون،سالهای زیادی میزبان پیكرمقدس كمال بودتااینكه درتاریخ مردادسال۷۴جنازة اورا از زیر خروارها خاك بیرون آوردند و به زادگاهش انتقال دادند و در چهارم مرداد همان سال در گلزار شهدای ارومیه به خاك سپردند
وصیتنامه :
بسم الله الر حمن الرحيم
«الحمدلله رب العالمين و الصلوه و السلام علي اشرف الانبيا و حبيب قلوبنا و سيدنا ابوالقاسم محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين»
اما بعد قال الله تعالي فی كتابه الكريم:
«ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا في سبيل الله اولئك يرجون رحمه الله و الله غفور رحيم»
(بقره/218)
آنان كه ايمان آوردهاند و از وطن خود هجرت نموده و در راه خدا جهاد كردند، آنان رحمت خدا را آرزو ميكنند، و خداوند بخشنده مهربان است.
حمد و شكر براي معبودي است كه آن ذات مقدس با فضل و كرمش بر ما منت نهاده و نبي معظم، رسول اكرم، حضرت محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله) را با كتاب رحمت و بشارت، براي خارج ساختن ما از ظلمات جهالت و نفسانيت ارزاني داشت و براي تكميل اين فضل و منش، اهل بيت عصمت و طهارت را براي پر فروغ نگاه داشتن چراغ هدايت براي امت رسول الله برگزيد تا هر يكي در مقطعي از زمان خود، هدايت و منور كردن دلهاي افسرده از ظلمات نفسانيت را بر دوش كشند و عشق «الله تعالي» و اوليايش را در قلوب مومنين شعله ور گردانند…
در اين ايام نيز سيدي معظّم از سلاله آل محمد (عليهم السلام)، موسي وار در عرصه روزگار بر تمام طاغوت ميشورد و شياطين را يكي پس از ديگري انشاءالله واژگون ساخته و خواهد ساخت؛ اين فرزند برومند فاطمه زهرا (سلام الله عليها) همچون عيسي، چنان دم مسيحاي به خود دارد كه با ياري جستن از خداوند متعال و توجهات حضرات معصومين (عليهم السلام) و با آن كلام پر صلابت و روحبخش خود چنان طوفان سهمگين در اقيانوس دلهاي مستضعفين عالم به خصوص ايران اسلامي انداخته كه بزرگ و كوچك و زن و بچه پير و جوان را از منجلابها و درههاي هلاكت و فقر به اوج شرف و افتخار و شجاعت رسانده است.
روحي فداك اماما! جانم و وجودم قربان قدمها و خاك پاي تو و آقايت حضرت بقيه الله الاعظم(عجلاللهتعالي فرجه) باد.
چند ساعتي ديگر- كه به اميد حق تعالي، توفيق بزرگي نصيبم شده است – انشاالله با ساير شاگردان با اخلاص امام زمان و امام جعفر صادق(عليهم السلام) عازم جبهه جنوب ميشويم. من در محضر حق تعالي بسيار شرمنده و رو سياهم به جهت كثرت گناهاني كه در اين مدت زندگيام، جاهلانه از من سر زده و هميشه در غفلت و جهالت به سر بردهام؛ به وظيفه خطيري كه در قبال الطاف و نعمات حضرت احديت و خون پاك شهيدان اسلام بر عهده داشتهام، غفلت نموده و سخت شرمندهام ولي با اين روسياهيها باز رشته اميد را از فضل و كرم با وسعت حق تعالي ]قطع نمودهام[ و دست به دامن اهل بيت (عليهم السلام) شدهام چرا كه به جز در دوست، ديگر ديار و پناهي را سراغ ندارم چرا كه خود الله تعالي در كتابش فرموده: «كتب ربكم علي نفسه الرحمه»(انعام/12).
از محضر محترم اساتيد عزيزم بخصوص حاج آقا عبدالمجيد بنابي و حاج آقا عبدالحميد بنابي دامت بركاتهم كه نزديك به دو سالي در خدمت ايشان بودهام با عرض ادب حليت خواسته و اميدوارم اين حقير عاصي و ساير مومنين را از دعاهاي خير خود در همه حال فراموش نكرده و براي ما آمرزش و براي سايرين توفيق خدمت به اهل بيت (عليهم السلام) را مسئلت نمايند.
از تمامي نور چشمان و سروران عزيزم كه مدتي را به عنوان دوست، هم بحث، هم منزل و شاگردانشان با هم معاشرت داشتهايم، مصرانه خواستارم كه هر بياحترامي و قصور در حقوق آن عزيزان شده است عفو نموده و از خداوند متعال و ائمه اطهار (عليهم السلام) در دعاها و توسلاتشان ما را فراموش نكنند و آمرزش و هم نشيني با اولياء الله را مسئلت نمايند.
سخن گفتن و توصيه نمودن به حضور شما عزيزان براي حقير بسيار سخت و دشوار ميآيد چرا كه همگي منسوب به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) بوده و بعضي از شما عزيزان به فرموده حاج مجيد آقا از اولياء الله هستيد ولي با كمال معذرت فقط به نكاتي چند نه از خود عاصي بلكه از كلام و آيات الهي و توصيههاي ائمه اطهار (عليهم السلام) حضورتان عرضه ميدارم؛ باشد كه با نيت خالص مقبول درگاه واقع شود:
1- عزيزان من! نخست به فرموده الله تعالي:
«فاقروا ما تيسّر من القرآن» (در هر حال آنچه ميسر باشد به قرائت (همراه با تدبير) قرآن بپردازيد) با كتاب قرآن دلها را از تاريكيها زدوده و به انوار معرفت و علم مزين سازيد.
2- احوال و سيره نبي اكرم و ائمه اطهار (عليهم السلام) به خوبي مطالعه و بحث نماييد، و قلوبتان و اعمال و گفتارتان را با كلام رشد و نوراني آن معصومين منور و با جلا سازيد.
3- دعا و مناجات و توسلاتتان را با معبود متعال و اهل بيت اطهار(عليهم السلام) بيشتر و مستحكم نماييد.
4- اخلاص و فداكاري و تلاش را در همه حال نصيب العين خود قرار دهيد.
5- از اولياي امور خصوصاً ذوي الحقوقمان من جمله حاج حميد آقا و حاج مجيد آقا، قدرداني نماييد.
6- بركميت و كيفيت مطالعه و بحثهايتان افزوده و مطالعه را به خوبي، فهم و هضم نموده و از سطحي خواندن و سرعت بيفايده دوري كنيد.
7- در اجتماعات خصوصاً نماز جمعه شركت فعال و مستمر داشته باشيد.
8- شما را به جان صاحب و آقا امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) هميشه به فكر خانوادههاي شهيد و اسير داده و مجروح داده و مفقود الاثرها باشيد و ما را از دعاهاي خيرتان حتماً فراموش نكنيد.
سلام و سپاس به حضور گرامي پدر و مادر عزيزم كه با زحمات و دلسوزيها و محبتهاي عزيزم، به توفيق بزرگي دست يافتهام تا به جبهههاي نبرد حق عليه باطل عازم شوم و همگام با ساير شاگردان امام زمان (عجلالله تعالي فرجه) در خدمت رزمندگان اسلام بوده باشيم. ميرويم «انشاءالله» با حضور در آن مكانهاي مقدس و عطر آگين، جهادي را كه عليه شياطين روزگار شروع شده است را تا آنچه كه در توان داريم از جهات تبليغي و فرهنگي ياري كرده باشيم و ورد و دعاي دلهايمان در همه حال اين است كه:
«اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد واحشرنا مع محمد و آل محمد و لا تفرق بيننا و بين محمد و آل محمد… »
خدايا! مرا طول عمر بده مادامي كه عمرم در راه طاعتت صرف شود پس هر گاه عمرم چراگاه شيطان گردد آن زمان مرا قبض روح كن پيش از آنكه خشم تو بر من سبقت بگيرد و غضب تو حتمي گردد.
پدر و مادر عزيزم: من از خداوند متعال مصرانه خواستارم كه مرا اصلاح كند و عالم رباني و نوكر و غلام در اهل بيت (عليهم السلام) ]قرار بدهد[ … اي خدا ما را به لقاي خود و ائمه اطهار (عليهم السلام) باشهادت سرخ و با شرافت، نائل گردان؛ شما عزيزان به يقين بدانيد كه حق تعالي هر وقت صلاح بداند بندهاش را از اين دنياي فاني خواهد برد و اينك مالك و صاحب اصلي ما تنها خداست شما به خود افتخار كنيد و سرهايتان را بالا بگيريد كه اين لياقت و افتخار را داشتهايد كه قرباني ناقابلي را حضور خداي متعال و سرور شهيدان حضرت اباعبدالله (عليه السلام) تقديم نماييد؛ بخود هيچ ترس و بيصبري راه مدهيد و به كلام خداي متعال گوش فرا دهيد كه ميفرمايد :
(الحق من ربك فلاتكونن من الممترين) (بقره/ 147) حق از جانب خداي تواست پس از شك كنندگان مباش.
عزيزانم: اگر اين بنده روسياه را توفيق شهادت در راه قرآن مبين نصيب شده از شما سرورانم خواستارم اگر محزون و گريان شديد به معصيبت عظيم -يعني مصيبت اباعبدالله و اصحاب و حرمهايش -گريه كنيد به پهلوي شكسته و بازوي سياه شده و صورت كبود شدة حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) گريه كنيد، بر قاتلين و دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) در همه حال نفرين و لعنت بفرستيد.
چند توصيه خدمتتان عرض ميدارم:
بنده سه روز روزه قضا دارم كه انشاالله به هر طريقي كه مايليد آن را ادا كنيد.
مصرانه از شما عزيزانم خواستارم از هر گونه كارهاي زايد و توأم با اسراف در مراسم تشييع و مجلس ترحيم اين حقير خودداري فرماييد و مجلس را ساده و خداپسند و ائمه پسند برگزار كنيد.
تقاضا دارم فقط هر چه ميتوانيد از مصيبتها و مصائب آل محمد (عليهم السلام) در مجالس اين حقير، عزاداري و روضه خوانده شود.
موجودي من از پول هر چقدر كه موجود است جهت كمك به جبهه، به مراكز شخصي مربوط واريز شود و نوشتهها و كتابهايم را به مقدار لزوم جهت مطالعه خواهر و برادرم در خانه و هر چه از كتاب درس حوزه و غير آن (كتب غير درسي) در خانه يا مدرسه موجود است در اختيار طلاب با اخلاص و شاگردان امام صادق و امام زمان (عليهم السلام) گذاشته شود…
حدود 50 تومان احتياطا جهت خمس كتب بلا استفاده به محل خودش (به حضور حجت الاسلام والمسلمين سيدعلي اكبر قريشي) تقديم شود.
اگر انشاالله جنازه من به دستتان رسيد آن را در محل باغ رضوان در كنار ديگر شهدا به خاك بسپاريد. با اينكه خيلي آرزو داشتم جسد بي ارزشم در تربت عطر آگين كربلا در كنار سيد الشهدا (عليه السلام) به خاك سپرده شود ولي هر چه خدا مصلحت بداند آن نيكو و شيرين است.
ضمنا من از تمامي شهيدان خيلي شرمندهام به احترام سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام) و ساير شهداي اسلام جسد حقير را سه مرتبه به عنوان احترام دور قطعه شهدا دور بدهيد، باشد كه ارواح طيبه شهيدان از من راضي بوده باشند.
8-پدر و مادر عزيزم، شما را به اميرمؤمنان علي(عليه السلام) و صديقه كبري، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) قسمتان ميدهم؛ مرا حلال كنيد كه به دعاي خير شما خيلي محتاجم.
9-در تربيت خواهران و برادرانم خيلي دقت و تلاش فرماييد. قرآن و نماز را با قرائت صحيح به آنان به خوبي بياموزيد.
10- نام خواهر كوچكم مينا را به فاطمه تغيير داده و او را اذيت نكنيد و سيلي نزنيد چرا كه انشاءالله اگر خدا عنايت فرمايد او را در آتيه يكي از كنيزان و خادمه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) باشد.
11- شما، دو خواهر نجيب و با وقارم! از شما خواستارم در احسان به پدر و مادرمان كوتاهي نفرماييد و مطالعه و محبتتان را در مورد ائمه اطهار(عليهم السلام) به خصوص حضرت فاطمه زهرا، حضرت زينب، ام كلثوم، رقيه، سكينه، خديجه كبري و ساير اهل بيت پيامبر و امامان (عليهم السلام) بيشتر كنيد. شما خانواده عزيزم بر قرائت قرآن و نماز و روزه و صله رحم و نماز جماعت و نماز جمعه و… خيلي مواظبت كنيد و وقار و تقوي را به شما توصيه ميكنم.
12- برادر عزيزم جمال! سعي كن نمازت را مرتب و با صفاي دل هميشه به جا آوري و در زندگي، دنباله رو امير المؤمنين و فرزندان معصومش (عليهم السلام) باش، از سستي و غفلت بپرهيز و از خدا بخواه تو را براي اسلام و مسلمين، خدمتگذار و سرباز امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) و خميني عزيز بگرداند و لياقت نوكري درِ خانه اهل بيت (عليهم السلام) را داشته باشي.
در آخر از شما پدر و مادر عزيزم ميخواهم به جاي من حقير از تمامي فاميل و دوستانم حلاليت خواسته و از جانب من قصوري ديدهاند عفو كنند. صبور باشيد و به خداي متعال توكل كنيد، براي سلامتي امام امت كه قربان قدمهايش گردم – براي ظهور ولي عصر(عجل الله تعالي فرجه) و فتح كربلا و بقاء و حفظ اسلام و روحانيت عزيز در همه حال دعا كنيد.
«خدايا خدايا تو را به جان مهدي حتي كنار مهدي خميني را نگهدار »
خاطره از شهید به نقل از يكي از دوستانش : « روضه حضرت رقيه وعشق حضرت زهرا (سلام الله عليهما)»
روزي شهيد کمال قاسمي از من تقاضا کرد که به پشت بام برويم و در گوشهاي نشستيم، بعد از من درخواست کرد که روضه حضرت رقيه (سلام الله عليها) را برايش بخوانم، من شروع به خواندن روضه کردم و ايشان گريه ميکرد.
به حضرت زهرا (سلام الله عليها) عشق و علاقه فراوان داشت، بعضي از مواقع که کسالت پيدا مي کرد براي خودش روضه مي خواند و گريه ميکرد و بارها به حرم حضرت عبدالعظيم حسني در شهرستان ري و حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) در قم مشرف مي شديم.
خاطره از شهید به نقل از يكي ازهمرزمانش : « کمک به فرد معلول »
در مدرسه امام صادق(عليه السلام) يک اتاق کوچک بود ، شخصي که از دست و پا معلول بود در آن زندگي مي کرد.
ايشان علاقمند بود که درس طلبگي بخواند اما نتوانست، شهيد قاسمي هر زمان که فرصت ميکرد به آن شخص کمک ميکرد لباسهايش را ميشست، ظرفهايش را ميشست و وسايل لازم را برايش ميخريد. آن فرد معلول بعد از شهادت قاسمي با آن زحمت فراوان خودش را به اروميه رساند تا در مراسم شهيد شرکت کند.
خاطره از شهید به نقل از پدرشان : « بلند شو کمال تشنه است »
چند روز قبل از شهادت کمال خواب ديدم،در خواب مادر کمال را ديدم که به من ميگويد بلند شو کمال تشنه است از خواب بيدار شدم وقت نماز بود. رفتم باغ رضوان وسط قطعه شهدا نماز خواندم و خدا را شکر کردم، گفتم حتماً يک اتفاق براي کمال پيش آمده است بعد از چند روز متوجه شديم که ايشان زخمي و مفقودالاثر شده است، از آثارش چيزي پيدا نکرديم تا در سال 74 قطعههاي استخوانهايش را به ما تحويل دادند و در باغ رضوان دفن شد. خودش کارگري مي کرد و به کوره هاي آجرپزي رفت.
« با شهادت كمال من يتيم شدم »
خاطره هست كه من هر ماه به ايشان حقوق مي دادم. روزي به من گفتند: پدر از شما مي خواهم تا حقوق مرا افزايش دهيد و من گفتم: چرا؟ مي خواهي كتاب بخري؟ و او گفت: نمي توانم علتش را بگويم و بعدها شايد خودتان متوجه شويد.
اين موضوع تمام شد تا ايشان شهيد شدند و در زمان شهادت ايشان عده زيادي از حوزه علميه قم به اينجا آمدند. زماني كه اينها از ماشين پياده مي شدند، يك فرد معلولي نيز بين اينها مشاهده مي شد كه قطع نخاعي بودند و من گمان مي كردم كه در اثر جنگ دچار اين معلوليت شده اند و زماني كه داخل منزل آمدند و ايشان مرا شناختند، وي خود را در آغوش من انداخت و گريه كرد و گفت: شما پدر كمال قاسمي هستيد؟
و بعد من متوجه شدم كه وي فردي بوده كه كسي از او مراقبت نمي كرده و كمال وي را آورده بود و در منزل خويش در حدود يك سال و نيم از او مراقبت مي كرده و با توجه به اينكه قطع نخاعي بودند، نياز به مراقبت كامل داشته و هر روز صبح از خواب بيدار مي شده و او را به دستشويي مي برده و او را براي نماز آماده مي كرد و به او صبحانه مي داده و سپس خود روانه كلاس درس مي شده است و حتي در طول اين مدت وي مسايل ديني و مخصوصاً قرآن را به وي آموزش مي داده تا جايي كه مي گفتند آن فرد تمام قرآن را حفظ نموده است
و آن فرد گريه مي كرد و مي گفت: با شهادت كمال من يتيم شدم. در هر حال من آن زمان بود كه من متوجه شدم كه تقاضاي ايشان مبني بر افزايش حقوق اين بود كه وي علاوه بر خود از فرد ديگري نيز مراقبت مي نمود.
مصاحبه با آقای جليل قاسمي پدر شهيد :
س – شهيد تا شش سالگي غير از شما (والدين) با چه افراد ديگري تماس نزديك داشت و به چه كساني بيش از ديگران علاقه داشت؟ (مادر، پدر، خواهر، برادر، عمو، دايي، پدربزرگ و …):
ج: شهيد در اين سنين بيش از هر كس ديگري به مادرش و خواهرانش و من علاقه فراواني داشت و از همان دوران كودكي به غير از خانواده اش، علاقه داشت تا در مورد مسايل مذهبي دوستان و همسالان خود صحبت نمايد.
س – در چه مدرسه يا مدارسي تحصيل كرد؟
نام مدرسه: مدرسه ابتدايي حكيم نظامي، مدرسه راهنمايي شهيد آهنگري، دبيرستان معنوي در شهرستان اروميه و روستا، سال شروع: 1349 سال اتمام: 1361
س – در همان دوران شهيد چه كارها يا بازي هايي را بيشتر انجام مي دادند؟
وي از همان دوره كودكي فقط به مسايل ديني علاقه نشان مي داد و در پيشاني ايشان به طور مادرزادي جاي مهر ديده مي شد و از همان كودكي به خواندن كتاب آسماني و قرآن و كتابهاي ديني علاقه خيلي فراواني داشتند.
س – آيا رفتارش با رفتار ديگر كودكان شما تفاوتي داشت؟
ايشان به ساير اعضاي خانواده فوق العاده محبت مي نمودند و تفاوتي كه در ايشان مشاهده مي شد، اين بود كه تا سنين 17 و 18 و 19 سالگي به هيچ عنوان كارهاي خويش را به مادر و خواهرانش محول نمي كرد.
س – چنانچه در دوران در دوران راهنمايي و يا دبيرستان ترك تحصيل نموده و يا محل تحصيل خود را تغيير داده است، علت را بيان نمائيد:
ترك تحصيل نداشته اند.
س – از چه زماني احساس كرديد كه رفتار و شخصيت او در حال تغيير و تحول است؟ چه رفتارهايي موجب ايجاد چنين نگرشي در شما گرديد؟
در دوره راهنمايي و از سن 12 سالگي متوجه تغيير رفتار و خصوصيات او شدم. بدين صورت كه زماني كه از من پول مي گرفتند، جزوه هاي قرآن را خريداري مي كردند و بين همكلاسهايش پخش مي نمودند و زماني كه در دبيرستان معنوي مشغول تحصيل بودند، عضو انجمن اسلامي بود و من از همان زمان متوجه شدم كه وي علاقه فراواني به مسايل ديني و انجام كارهاي خير دارد.
س – در دوران نوجواني (11 تا 18 سالگي) اوقات فراغت خود را بيشتر به چه كاري مي گذراند و اگر مطالعه مي كرد بيشتر چه نوع كتاب هائي را مطالعه مي كرد (مذهبي، علمي، هنري و …)؟
وي در اين دوران در ايام فراغت از تحصيل و تعطيلات تابستاني به مطالعه و حفظ قرآن مي پرداخت.
س – روابطش با خويشاوندان و همسايگان چطور بود؟ نظر آنها نسبت به شهيد چگونه بود؟ چه خاطره اي در اين خصوص به ياد داريد؟
رابطه وي با دوستان و همسايگان و اقوام بسيار خوب بود و همه از او رضايت داشتند و واقعاً مي شود گفت كه كمال به حد كمال رسيده بود.
س – با چه كسي يا كساني دوست صميمي بود؟ آنها چه مشتركاتي با شهيد داشتند؟ (همكلاسي، هم محلي و ..) آنها كجا هستند و چكار مي كنند؟
از دوستان ايشان جهان سپاس و تمكين وش كه هر دو شهيد شده اند و از دوستان ايشان كه در قيد حيات هستند آقاي سلامتي، مرتضوي نيا و آقاي مسعودي كه همه با هم همكلاس و در يك حوزه تحصيل نمودند.
س – در چه دانشكده يا دانشگاه يا حوزه تحصيل مي كرد؟
نام محل تحصيل: وليعصر تبريز، وليعصر تهران، امام جعفر صادق قم ، سال شروع: 1361 سال خاتمه: 1363
س – چه آرزوها و خواسته هائي داشت؟ بزرگترين آرزويش چه بود؟
در آن زمان كه قصد عزيمت به مكه را داشتم، به او پيشنهاد كردم كه ازدواج نمايد. ولي او گفت: پدرجان از من چنين انتظاري نداشته باشيد. من آرزو دارم به عقيدتم ادامه دهم و كلاً آرزوي ايشان خدمت در راه خداوند و اسلام بود و دوست داشت به همنوع و مملكت خويش دفاع نمايد و زماني كه امام امر به جهاد مي نمود به جبهه مي رفت و دوست داشت هميشه در جبهه باشد و حتي از طرف حوزه به او پيشنهاد همكاري دادند ولي ايشان قبول نكرد و گفت كه در حال حاضر جنگ در جبهه ها واجب تر از هر چيزي است و با توجه به دستور امام جنگ در جبهه را تكليف مي دانم.
س – دوست داشت در آينده چكار بكند و يا چه شغلي داشته باشد؟
ايشان ديپلمه رياضي بودند و از همان ابتدا علاقه فوق العاده اي به ائمه اطهار داشتند و شبها به پشت بام رفته و در آنجا قرآن مي خواندند و با خداي خويش راز و نياز نموده و گريه مي كردند. علاقه وي به ائمه اطهار نشان مي داد كه ايشان علاقه زيادي به روحانيت داشتند يك روحاني شوند تا از اين طريق به اسلام خدمت نمايند.
س – نظر شهيد در خصوص واژه هايي مانند شهادت، ولايت، امامت، جنگ و انقلاب چه بود؟
ايشان همان طور كه در وصيتنامه خويش نوشتند، بسيار سفارش مي نمودند و حتي قسم داده اند كه امام امت را تنها نگذاريد و تحت ولايت فقيه باشيد و مي گفتند: اين انقلاب متعلق به ماست و بايد همكاري كنيم، تا اين انقلاب به جهانيان ثابت شود و بايد آن قدر جانفشاني و فداكاري نماييم تا دنيا بداند كه انقلاب ما چيست و چگونه است.
س – چه صحبت ها و يا توصيه هايي به شما و ديگران مي كرد؟
صحبتهاي ايشان هميشه در رابطه با امر به معروف و نهي از منكر بود و هر جا كه كار خلاف و يا نهي مشاهده مي نمودند، در آنجا قدم نمي گذاشتند و هميشه ديگران را توصيه به ارشاد و راهنمايي ديگران مي كردند.
س – نحوه شهادت شهيد چگونه بود؟ پيش از شهادت چه گفت و چكار كرد؟
با توجه به گواهي كه قرارگاه خاتم الانبياء به ما ارائه داده ايشان پرچمدار لشگر عاشورا بودند و با مهدي باكري نيز دوست و برادر بودند و با توجه به اينكه شهادت آرزوي ايشان بود، خوشحالم از اينكه به آرزويش رسيد و همانطوري كه اطلاع داريد، اخيراً با زحمات دولت جمهوري اسلامي پلاك وي به دست ما رسيد و ما يازده سال چشم به راه او بوديم
و ايشان در وصيتنامه خويش به مفقودالاثر بودنشان اشاره مي كند و مي گويد: پدر جان من آرزوي شهادت دارم تا جسد من با تربت پاك امام حسين يكسان شود و مي گويد جسد من به دست شما نخواهد رسيد و اگر رسيد از شما مي خواهم تا جسد مرا دور قطعه شهدا بگردانيد تا به احترام خون شهدا خداوند از سر تقصيرات من بگذرد.
س – به طور كلي كدام يك از خصوصيات شخصيتي شهيد را بيش از خصوصيات ديگرش دوست داشتيد؟ (شجاعت، تواضع و …) فقط يك خصوصيت بارز ذكر شود.
ايشان فردي فوق العاده خوش برخورد و خوش اخلاق و بسيار مؤمن بودند و هر شب مشغول راز و نياز و هر شب نماز شب مي خواندند و من شبي نشد كه او را در تشك خوش ببينم. البته تمام شهدا يكي از يكي مؤمن تر، انقلابي تر و حزب الهي تر بودند، ولي خدا خود شاهد است كه نه صرفاً به خاطر اينكه ايشان فرزند من است، بلكه نزد خداي خود شهادت مي دهم كه وي داراي آنچنان خصوصياتي بود كه تمام اطرافيان را به خود جذب مي نمود.