روحانی شهید یونس عاقل نهند
زندگینامه :
شهید یونس عاقل نهند به سال ۱۳۳۷ در خانوادهای متدین و غیور، در شهر قهرمان پرور تبریز، دیده به جهان گشود. محیط پاک و مذهبی خانواده اش، فرزندی غیرتمند و متعهد را تحویل جامعه داد. دوران ابتدایی را در تبریز به پایان رسانید.
روح پاک و قلب معصوم او، گمشده خود را در حوزههای علمیه یافته بود. به مدرسه طالبیه تبریز وارد و مشغول تحصیل علوم دینی و حوزوی شد. دروس مقدماتی و مورد نیاز را در حوزه علمیه تبریز به اتمام رسانید. جهت حل مشکل ادامه تحصیل، عازم خدمت سربازی شد. آموزشهای نظامی را با جدیت فرا گرفت تا روزی علیه حاکمان ظلم و ستم به کار برد.
در خدمت سربازی بود که شعلههای سرکش انقلاب اسلامی، تمامی کشور عزیزمان را فرا گرفت. دستور حضرت امام (رحمه الله علیه) مبنی بر ترک پادگانها به گوش او رسید، غفلت را جایز نشمرد، اسلحه را بر زمین گذاشت و از خدمت سربازی فرار کرد و در قم ماندگار شد. در تظاهرات و راهپیماییها شرکت فعال و گسترده داشت. از مناطق مختلف در ضربه زدن به نظام حاکم، بهره میجست تا این که نظام طاغوتی ساقط و حکومت جمهوری اسلامی برقرار شد. با استقرار حکومت عدل الهی، دروس حوزوی را در حوزه علمیه قم ادامه داد.
در کنار ادامه تحصیل، در ایام تعطیلی حوزه، در تبریز به فعالیتهای نظامی و فرهنگی مشغول میشد. در انجمن اسلامی مسجد «انبار سردار» به خدمت فرهنگی پرداخت. واحد احتیاط کمیته انقلاب اسلامی و بسیج سپاه را در محله سازماندهی کرد و جوانان حزب اللهی محل را در کلاسهای نظامی و عقیدتی، آماده خدمت در سنگرهای انقلاب نمود.
او با دوستان و مؤمنین، مهربان و منطقی و با دشمنان و منافقین، سر سخت و ستیزه جو بود. در دستگیری منافقین و تحویل آنها به مقامات جمهوری اسلامی، نقش به سزایی ایفا نمود. در غائله حزب منفور خلق مسلمان و بعد از اشغال صدا و سیما توسط مزدوران از خدا بیخبر، همراه با خیل مردم حزب الله تبریز، برای آزاد سازی صدا و سیما اقدام نمود و علیرغم مجروحیت، موفق شد که این مرکز نشر افکار انقلاب را از دست نامحرمان و مزدوران آزاد کند.
با شروع جنگ تحمیلی، روح مواج و الهی یونس، توان نظاره گر بودن در پشت جبهه را نداشت. علیرغم این که در تبریز منشاء آثار خیری بود و در آموزش و اعزام نیروها به جبهه، نقش حساسی را داشت ولی او با این فعالیتها قانع نمیشد. دو ماه از شروع جنگ نگذشته بود که عازم جبهههای نبرد شد.
سر انجام این سرباز فداکار و عاشق امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در ۵/۷/۱۳۶۰درایستگاه هفت آبادان(عملیات شکست حصرآبادان) ققنوس وار خود رابه آتش افکند ، قفس تن راشکست وروح مطهرش عروجی فرزانه یافت وبه خیل شهیدان عاشق پیوست. روح بلندش در جوار اولیای الهی همواره متنعم باد.
وصیتنامه :
الا تقاتلون قوماً نكثوا ايمانهم و همّوا باخراج الرسول و هم بدءوکم اول مرّة اتخشونهم فالله احقُّ ان تخشوه ان كنتم مؤمنين
چرا مبارزه و جنگ نميكنيد با قومي كه پيمان شكني كردند و همت كردند به خارج كردن رسول ،كسي كه رسالت خدا را ميرساند به مردم و آنها شروع كردند جنگ را با شما ،آيا ميترسيد از آنها اگر بنا به ترسيدن باشد خداوند سزاوار ترسيدن از اوست اگر مؤمن باشيد.
پدر جان و مادر جان و برادران وخواهران عزيز من بنا به پيماني كه با خدا بسته بودم ناگهان ديدم كه موقع وفا رسيد و چون خدا فرموده بد كه به عهد خود وفا كنيد بنده نيز شرع به عمل كردم و چون تقصيراتي زياد بين خود و خدا داشتم و بهار شهادت بود خواستم با افتادن به جرگه شهيدان اين گناهها را پاك كنم و اين آيه كه دستور به دفاع ميداد زياد وادار كرد تا قدم در راه بگذارم
پدر عزيز و مادر جان و برادران اميدوارم كه هر قدر اذيت دادم شما را به خاطر اميد دارم كه بخشيده باشيد. برادران من در راه امام كه همان راه اسلام است ميروم و از شما مي خواهم كه نگهدار پيرو واقعي راه امام باشيد و از همه گروهها بپرهيزيد.
بنده در زندگي چيزي انشاءالله به کسي قرض ندارم و روزه قضا هم ندارم و شايدم نماز نداشته باشم حتي الامكان اگر خدا خواست ميخوانم و اگر مردم و شهيد شدم وسائل مرا به فقيري بدهيد و يكماه براي من نماز بخواند و پدر و مادر و خواهران و برادرانم فاميلهايم هر گز راضي نيستم در عزاي من گريه بكنيد وزياد تشريفات داده باشيد
اگر كسي براي عزا يا تشييع من آمده بگوييد اين قرباني راه خدا است و شهادت را خودش انتخاب كرده است. چون شهادت خود انتخابي است. برادرم آقاي اين جمله را در صبح غدير مينويسم كتابهاي بنده را از آنهايي كه فارسي است خودتان اگر خواستيد برداريد واگر نخواستيد به يك طلبه درسخوان بدهيد تا استفاده بكند ديگر عرضي ندارم و همة شما را به خداي منان ميسپارم.