حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه پارسی دیت را نصب کنید Sunday, 13 October , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1490 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 6 تعداد دیدگاهها : 81×

خاطرات حاج احمد آقا از امام (ره)

شما روحیه امام را در نظر بگیرید چه روحیه عزیزی است، وقتی در معادلات به این نتیجه رسیدند كه باید (قطعنامه ) را قبول كنند گفتند: من جام زهر قطعنامه را می نوشم. من كنار امام بودم، امام مرتب مشتشان را می زدند روی پایشان، می گفتند: آ، آ. برای اینكه تلویزیون ما داشت رزمندگان را نشان می داد، صحنه های جنگ را نشان می داد؛ اما امام با آن روحیه آمده بودند (قطعنامه ) را قبول كرده بودند.

و در آن نامه ای كه امام (قطعنامه ) را نوشته بودند فرمودند:

خانواده شهدا، خانواده اسراء، من تا به حال جنگیدم و در جنگ عقیده ام این بود كه به نفع شماست؛ امروز این عقیده را ندارم و قطعنامه 598 را قبول می كنم.

خدا می داند بر خانه امام چه گذشت هیچكس جرئت نمی كرد خانه امام برود پیش امام برود. بعد از پذیرش قطعنامه 598 چند روز امام درست نمی توانستند راه بروند. همه اش می گفتند: خدایا شكرت ما راضی هستیم به رضای تو. شما فرزندان امام روحیه امام را بهتر از هر كس دیگر می دانید. بعد از (قطعنامه ) امام دیگر سخنرانی نكردند. دیگر برای سخنرانی به حسینیه جماران نیامدند، تا مریض شدند و به بیمارستان رفتند. یك پسر بچه ای من دارم، كوچك است نامش علی است؛ با او خیلی مانوس بودند. آن روزهای آخر، این بچه ای كه بیش از سه سالش نبود می خواست خدمت امام برود. امام از اینكه ساعات آخر را می خواست با خدای خودش راز و نیاز كند، به مادر این بچه گفت:ما اصلا نخوابیده و همه اش نماز خوانده و بعد پیغام داد برای مردم، كه مردم شما شهید دادید، شما اسیر دادید، شما مجروح و معلول دادید از خدا بخواهید كه مرا قبول كند.

—————————————————————-

امام نه تنها موسیقی ، بلكه برنامه های خبری رادیو- تلویزیون را در زمان حكومت شاه حرام می دانستند؛ و می فرمودند: اگر این موسیقی كه از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش می شود از رادیو- تلویزیون (آل سعود) پخش شود آن را حرام می دانم.

—————————————————————-

من حضرت امام را خواب دیدم؛ به من فرمودند كه به دوستان بگویید، كه من از صراط رد شدم، اما كار خیلی مشكل است ، قصه شوخی نیست.

—————————————————————-

به طور كلی وقتی جریانات انقلاب اسلامی ایران در پیش بود، یعنی همان زمانی كه امام در پاریس تشریف داشتند، یكی از مسائلی كه پیش بینی می شد این بود كه اگر انقلاب پیروز شود چه نوع خطراتی آن را تهدید می كند. ما معتقد بودیم كه منافقین و چپی ها در داخل مسائلی بوجود می آورند؛ چون از اینجا (ایران) هم فردی كه نامش را دقیقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه ) آمد. وی از ایادی شاه بود كه بعد هم معلوم شد كه عضو سازمان (سیا) می باشد و مدتی هم رئیس دفتر شاهپور بختیار بود. وی یك شماره تلفن به ما داد و گفت: اگر با من كاری داشتید تماس بگیرید. و آن شماره، متعلق به تلفنی بود كه در اتاقی پهلوی اتاق (بختیار) بود. مسئله ای كه مطرح شد این بود كه امام حاضر نشدند با فرد مذكور ملاقات كنند. وی این مسئله را با یك سری از مسائل داخلی به بنده گفت: كه ما خودمان هم همان طور حدس می زنیم كایشان گفت: در تركمن صحرا درگیری هست و در بلوچستان به نوعی دیگر، و در قسمتهایی از كردستان، و حتی در جنوب جریاناتی با نام خلق عرب پدید آمده. و ما علاوه بر اینكه این مسائله را حدس می زدیم، احتمال می دادیم كه جنگی علیه انقلاب راه بیفتد.

—————————————————————-

تلخترین خاطره ای كه به یاد دارم پذیرش (قطعنامه)، و شیرین ترین خاطره مربوط به فتح خرمشهر است. فتح زمانی اعلام شد كه ساعت حدوداً 4 بعد ازظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند- و رادیو هم در دستشان بود؛ چون ما از قبل می دانستیم كه رزمندگان اسلام در حال انجام این كار هستند، و درگیری هم از شب قبل شروع شده بود كه خیلی هم شدید بود. امام در حال قدم زدن بودند كه گوینده رادیو خبر آزاد سازی خرمشهر را اعلام كرد. با شنیدن صدای گوینده، من به امام نگاه كردم و متوجه شدم كه احساس خوبی به ایشان دست داد. البته در مجموع امام از مسائلی كه خیلی تلخ بود اوقاتش زیاد تلخ نمی شد: و از مسائلی هم كه شیرین بود خیلی خوشحال نمی شدند. در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولین جنگ گفتند كه ما باید تا كنار شطا العرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این مكار موافق نبودند و می گفتند: اگر بناست كه شما جنگ را ادامه بدهید بدانید كه اگر این جنگ با این موضعی كه شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست. و ما باید این جنگ را تا نقطه ای خاص ادامه بدهیم؛ و الان هم كه قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.

وقتی جنگ از (ستاد مشترك) كسی آمد كه مربوط به تیم مهندسی بود و یك ضد بمب و مستحكم برای امام درست كرد. اما حضرت امام فرمودند: من به ایشان فرمودند: اینجا نمی روم. و هر چه هم كه من گفتم: حداقل شما بیایید و اتاق مذكور را ببینید، من از همین بیرون آنجا را دیده ام و به آنجا نخواهم آمد و تا وقتی كه تهران زیر موشكباران دشمن قرار گرفت در اتاق معمولی خودشان بودند و خیلی معمولی برخورد می كردند. وقتی هم كه من خیلی اصرار كردم ایشان قسم خوردند كه من این كار را نخواهم كرد، و بین من و بقیه افراد هیچ تفاوتی نیست. ایشان می گفت: بمبی به خانه من بخورد و پاسدارهای اطراف منزل كشته شوند و من در اتاق ضد بمب زنده بمانم دیگر من به درد رهبری نمی خورم. من زمانی می توانم مردم را رهبری كنم كه زندگی من مثل آنها باشد، و همه در كنار همدیگر باشیم. از نظر خانوادگی هم من به شما بگویم كه سالها پیش وقتی ما مورین (ساواك به خانه ما ریختند كه امام را بگیرند، مادر من در حیاط ایستاده بود و من از خانه بیرون دویدم، و ایشان به من گفت: پدرت را بردند اگر می خواهی او را ببینی زودتر برو. كلاً مادر و خواهرانم اهل این حرفها نیستند؛ و ترسو نیستند و فقط نگرانیشان در مورد حال امام بود. یك نكته ای به خاطرم آمد كه برایتان نقل كنم. یك روز كه تهران شدیدا زیر بمباران و موشكباران بود مادرم وارد اتاق شدند و دیدند كه یك پتویی كج افتاده است؛ با نهایت خونسردی مرا صدا زدند كه بیا و سر پتو را بگیر تا آن را درست كنیم! و امام از این حرف خنده اش گرفت.

—————————————————————-

بعد از اشغال لانه جاسوسی قرار بود هیاتی به سرپرستی آقای (رمزی كلارك ) به ایران بیاید؛ و درخواست داشتند كه با حضرت امام (س) ملاقات كنند حضرت امام به محض اصلاع ،اعلامیه ای صادر فرمودند و در آن اعلامیه هیات آمریكایی را نپذیرفتند و به همه ی اعضای شورای انقلاب، هیات دولت موقت و سایر مسئولین تذكر دادند كه هیچ كس حق ندارد، با این هیات آمریكایی ملاقات بكند. نكته قابل توجه در این اعلامیه، آن است كه تنها اعلامیه جضرت امام (س) است كه بدون (بسم الله الرحمن الرحیم) است؛ همانند سوره برائت در قرآن كریم. یعنی حضرت امام در این اعلامیه، به پیروی از سوره برائت آن را بدون (بسم الله الرحمن الرحیم) شروع كرده اند.

—————————————————————

در فراز و نشیب های انقلاب اسلامی مردم افغانستان، برای تعیین سرنوشتشان، جمهوری اسلامی ایران همواره خواستار تحقق اراده مردم این كشور بوده است. و برای اثبات این گفته، زمانی را به خاطر می آورم كه رهبران روسیه متجاوز در اوج جنگ تحمیلی، به رهبر كبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (س) پیغام دادند كه اگر می خواهید ما اسلحه شما را تامین كنیم، باید در قضیه افغانستان كوتاه بیائید. اما امام در پاسخ فرمودند كه ما سلاح را برای حفظ اسلام می خواهیم نه برای نابودی آن.

—————————————————————-

این روزها برای همه كسانی كه عاشق امام بودند و هستند روزهای سختی است. در چنین روزهایی كه در سه سال پیش یاران امام در التهاب سختی فرو رفته بودند، دو مسئله برای ما مهم بود: یكی رفتن امام- كه بعد از امام وضع كشور به چه صورتی درخواهد آمد. از طرف دیگر بعدا از امام، خلا وجودی ایشان را چه كسی پر خواهد كرد. آیا (شورای رهبری) بناست كار رهبری نظام را به عهده بگیرد؟ و چه كسی رهبر خواهد شد؟ هنوز امام از دنیا نرفته بود كه دوستان ما در بیمارستان جماران جمع شده بودند، و در یك حالت ملتهب دقیقه شماری می كردند كه چه موقع امام حالشان خوب می شود كه ناگاه دكتر مرا صدا زد و گفت : واقعه اتفاق افتاد. در همان لحظات، اولین تصمیمی كه گرفته شد آوردن اعضای خبرگان از شهرهای مختلف به تهران بود. بلافاصله یكی از دوستان مامور چنین كاری شد، و شبانه همه اعضای مجلس خبرگان را به تهران دعوت كرد، و آنها هم از دور و نزدیك خود را به تهران رساندند. حضور میلیونی مردم بعد از رحلت حضرت امام در خیابانها، در تمام شهرها، تهران، مراكز استانها و حتی قصبات و بخشها بصورت فشرده، به گونه ای بود كه آب سردی بر سر تمام دشمنان این انقلاب ریخت. اگر نبود حضور شما مردم در صحنه های انقلاب مسلما تحلیها و نظرات فرق می كرد، و زمینه ای درست می شد برای تحلیل رسانه های بیگانه و دشمنان انقلاب در خارج و شرارت ایادی آنها در داخل.

اما از یك طرف حضور میلیونی مردم، كه بیش از 9 میلیون نفر از شهرهای مختلف و تهران در خیابانها حضور پیدا كردند، و از طرف دیگر تصمیم بسیار جدی و فوری و سرنوشت ساز مجلس خبرگان، به گونه ای با هم تلفیق شد كه گویی خداوند متعال تمام درهای رحمت خودش را بر مردم ما باز كرده است. چرا اینكه واقعه به این مهمی اتفاق افتاد، اما كوچكترین مسئله ای كه به نظام جمهوری اسلامی خدشه وارد كند اتفاق نیفتاد.

—————————————————————-

در زمانی كه حزب (جمهوری اسلامی) منفجر شده بود، شخصیتهای بزرگواری ترور شده بودند و جاهای مختلفی منفجر شده بود، آن شخص جنبشی كه با منافقین كار می كرد، یعنی (كشمیری) بنا بود كه چمدان مواد منفجره را بیاورد و در كنار حضرت امام بگذارد، در زمانی كه ریاست جمهور، رئیس مجلس و نخست وزیر و وزراء خدمت حضرت امام می آمدند. می دانید كه نفوذ یكی از كارهای بسیار پیچیده دستگاههای اطلاعاتی و كسانی است كه می خواهند به طرف مقابلشان ضربه بزنند.(كشمیری) در دبیرخانه شورای امنیت آن موقع كار می كرد، یعنی دبیر شورای امنیت بود؛ و در جریان كلیه مسائلی كه در آنجا می گذشت بود؛ و معاونت آقای رجائی را كه آن موقع ریاست جمهور بودند به عهده داشت. در جلسه معارفه رئیس جمهور، نخست وزیر و كابینه و رئیس مجلس و بعضی از شخصیتهای دیگر با امام، در سر راه بیت حضرت امام آمدند، گفتند: آقای كشمیری با یك ساك هست، كه در آن ساك وسایل و چیزهایی هست، كه بناست یادداشت كنند گفتگوهایی كه بین ریاست جمهور و نخست وزیر و كابینه با امام است كاغذ و قلم و این جور چیزهاست.

ما قرار گذاشته بودیم كه هیچكس را- در هر مقامی كه باشد- اجازه ندهیم كه با وسیله ای كه در دستش هست بیاید. برای اینكه به این نتیجه رسیده بودیم احتمال تعویض ساكها، چمدانها و یا كیفهایی كه دست وزراء و یا رئیس جمهور و غیره است، ممكن است. كما اینكه چنین كاری در سایر كشورها نسبت به آزادیخواهان فلسطینی، توسط صهیونیستها صورت گرفته بود.

آمدند گفتند كه آقای رجایی می گوید: آقای كشمیری كه دبیر شوراست ! ایشان بیاید و ایشان همه چیزهای ما را می نویسد. اگر به ایشان هم ما بخواهیم اعتماد نكنیم پس دیگر به كی اعتماد كنیم . از همین سه راه بیت آمدند و به من چنین حرفی را زدند. گفتم : ما یك مجموعه هستیم و با هم نشستیم یك تصمیمی گرفتیم. نمی توانیم كه هنوز جوهر قلممان خشك نشده آنرا نقض كنیم. نه، ما چنین كاری را نمی كنیم و اجازه نمی دهیم. آمدند دوباره گفتند: آقای باهنر و رجایی پیغام می دهند به ما و بالا نمی آیند، و می گویند: باید آقای كشمیری باشد و این ساكش را بیاورد. سماجت كردیم و گفتیم: نه چنین اجازه ای را نمی دهیم كشمیری از ترس اینكه نكند آن چمدان را در سه راه بیت بگذارد و خودش بیاید خدمت امام، در آنجا بچه های حفاظت بیت به آن ساك مشكوك شدند و مسئله روشن شود، بعنوان اعتراض همراه كیفش برگشت. همان كیف در نخست وزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر كرد؛ و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند.

————————————————————–

برخورد هوشمندانه حضرت امام خمینی (ره) با عملكرد رهبران خائن (ساف) نمونه ای كم نظیر از مواضع روشن ایشان در قبال سرنوشت ملت فلسطین است. در چند سال پیش اینجانب، یكی از خاطرات خود را درباره سفر دوم عرفات به جمهوری اسلامی ایران و نحوه برخورد حضرت امام (ره) با وی در حضور رهبر معظم انقلاب و ریاست محترم جمهوری، بیان كردم كه موجب تعجب گردید. زیرا حضرت امام (س)در این سفر وی را نپذیرفتند و به صراحت فرمودند كه اگر عرفات از(بگین) بدتر نباشد دست كمی هم از او ندارد، به واسطه اصرار بعضی از مسئولین و تاكید بر مصالح جنبش مردم فلسطین، امام (ره) چند دقیقه او را پذیرفت، اما حتی یك كلمه هم بر زبان نیاوردند. و بعد از آن هم او را هیچگاه نپذیرفتند. امام انسانی روشن ضمیر بودند و آنچه را كه در آیینه نمی دیدیم ایشان در خشت می دیدند.

————————————————————-

در سال 58 وقتی رفراندوم جمهوری اسلامی برگزار شد، یكی دو روز مطبوعات مشغول چاپ آگهی تبریك شدند. امام فرمودند: به روزنامه ها بگویید از این كار جلوگیری كنند. ثناگویی مبتذل از آثار طاغوت است كه باید با كوششی همه جانبه از بین برود.

————————————————————-

در شرایط دشوار تصمیم گیری آنچه كه موجب آرامش و اطمینان قلبی حضرت امام می شد، اتكای به خدا، ذكر، دعا و نیایش بود. ایشان تحت هیچ شرایطی زمان دعا و نیایش خود را تغییر نمی دادند، و به همه مستحبات عمل می كردند همانگونه كه در مبارزات سیاسی خود به پیروی از حضرت رسول (ص) و ائمه معصومین (ع) به تكلیف اسلامی توجه داشتند.

حضرت امام (ره) در مسائل عبادی هرگز از خود نظری نداشتند و مانند یك فرد عادی هر آنچه را كه در این زمینه وارد شده است، دقیقا به همان صورتی كه وارد است انجام می دادند. تمام دعاهای (مفاتیح الجنان) را با همان صورتی كه نوشته شده است، بجا می آوردند. به خاطر دارم كه در یك روز این پیرمرد نود ساله برای هر زیارت یك غسل كردند، و در كمتر از دو ساعت سه بار غسل زیارت انجام دادند، و به همین یك غسل اكتفا نكردند.

ایشان متعبد به معنی واقعی بودند.

در ماه مبارك رمضان وقتی نجف بودند، هر سه روز یك دور قرآن را ختم می كردند. در ایام سال ماهی یكبار قرآن را ختم می كردند. ایشان همواره با قرآن مانوس بودند؛ یك جز قرآن را هشت قسمت كرده و هر قسمت را در زمان خاصی قرائت می كردند. گاهی ، مدتها روی یك جمله قرآن مكث می كردند. ایشان به قدری با كتاب مفاتیح الجنان مانوس بودند كه هر چند ماه ،مفاتیح ایشان پاره می شد و ما ناچارا مفاتیح را یا صحافی می كردیم و یا مجدداً برای ایشان تهیه می كردیم.

امام عظیم الشان با آن حال رنجوری كه داشتند، متوجه می شدم كه در سرمای زمستان راه نسبتاً‌ طولانی را در برف طی كرده اند، و برای اینكه به ما كاری را نگفته باشند، خود برای خاموش كردن چراغ اقدام كرده اند. با خاموش شدن چراغ حیاط متوجه می شدیم كه ایشان در حیاط هستند. فوراً خودم را به ایشان می رساندم و می گفتم: خوب آیفون كه بود، از طریق آیفون می گفتید: من می رفتم، خاموش می كردم. ولی ایشان می گفتند: بالاخره یك كسی باید این كارها را می كرد. ایشان هنگامی كه از پاریس عازم وطن بودند به دوستان پیغام دادند كه منزل مرا در پایین شهر تهیه كنید. بعد از رفتن به قم و بروز بیماری قلبی ایشان، به اصرار پزشكان معالج، ایشان در جماران ساكن شدند.

در جماران ابتدائاً در منزل یك بنا كه مساحت آن كمتر از صد متر بود، زندگی می كردند و محل كارشان نیز همانجا بود. بعداً آقای امام جمارانی منزل خود را در اختیارایشان گذاشتند.

روزی كه شاه فرار كرد تمام نمایندگان رسانه های گروهی دنیا در نوفل لوشاتو با حضرت امام برنامه مصاحبه داشتند .شاید 15 شبكه تلویزیونی در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش می كردند: زیرا یكی از بزرگترین رویدادها در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش می كردند؛ زیرا یكی از بزرگترین رویدادهای تاریخ انقلاب به وقوع پیوست.

همه می خواستند نظر امام را بدانند. ایشان چند دقیقه صحبت كردند، بعد از من سئوال كردند: ظهر شده است؟ گفتم : همین الان ظهر شد. امام گفتند: والسلام علیكم و رحمه الله. در آن لحظه، ایشان موضوع به آن اهمیت را به خاطر اقامه نماز در اول وقت رها كردند. در شرایطی كه رسانه های بیگانه برای میلیونها بیننده خود در حال ارسال خبر مصاحبه امام بودند، امام اقامه نماز در اول وقت را بر ادامه مصاحبه ترجیح دادند