حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. Sunday, 5 May , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1387 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 5 تعداد دیدگاهها : 81×

روحانی شهید عزیزالله عنبری     

زندگینامه :

عزیز الله عنبری اول اسفند ماه سال 1345، چهار سال پس از صادق برادر بزرگتر خود در خانواده ای مذهبی و بی آلایش در شهرستان ملایر از توابع استان همدان به دنیا آمد.

پدرش مغازه خواروبار فروشی داشت و با اندک درآمدی که به دست می آورد امورات زندگی را به سختی اداره می کرد و در عین حال لحظه ای از تربیت اسلامی و اعتقادی بچه ها غافل نبود.

به کسب روزی حلال بسیار معتقد بود و درآمد پاک و خالص او در کنار حضور در مکتب اباعبدالله و کلاس درس روضه و قرآن و احکام، روح و جان عزیزالله و صادق را آنچنان زلال و بی آلایش کرده بود که از همان کودکی شوق پرواز و لقاء الله به وضوح در چهره معصوم آنها هویدا بود.

عزیزالله در سال 1352 وارد دبستان شد و تا پایان مقطع راهنمایی ادامه تحصیل داد تا اینکه به اشتیاق خود و راهنمایی پدر و مادر، روانه حوزه علمیه شد تا بیش از پیش در مکتب امام صادق (ع) کسب فیض نموده و خود را برای جهاد علمی و روشنگری در جامعه مسلمین آماده کند.

سال های نوجوانی او همزمان بود با سال های شورانگیز و پر هیاهوی انقلاب اسلامی، لذا او و مصطفی و دیگر دوستانشان همراه با جریان سیل آسای انقلاب به فعالیت های انقلابی پرداختند و با توزیع اعلامیه، شعار نویسی، شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات، افشاگری در مدرسه و در بین دوستان و همکلاسی ها و از این دست فعالیت ها، به نحو شایسته به روند پیروزی انقلاب تاثیر گذاشتند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد جریان ها و گروه های خدمت رسان به محرومان شد و با عضویت در بسیج 20 میلیونی برگ دیگری از زندگی خود را ورق زد و به صورت جدی وارد جریان آرمان خواهی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شد.

با آغاز جنگ تحمیلی، در پشت جبهه مشغول به تبلیغ بر علیه رژیم بعث عراق و تشویق مردم برای حضور در جبهه های نبرد شد و ضمن آموزش مسائل دینی و اعتقادی به جوانان و نوجوانان به تکلیف خود به عنوان یک روحانی بسیجی عمل کرد.

برادرش صادق به واسطه سن بیشتر، زودتر از او مجوز حضور در جبهه را گرفت و عاشقانه روانه جبهه های حق علیه باطل شد و در سوم فروردین سال 1361 در منطقه عملیاتی کرخه نور در عملیات فتح المبین به مقام والای شهادت نائل آمد.

پس از شهادت صادق، زندگی عزیزالله رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و هر لحظه آرزوی شهادت را در دل خود می پروراند تا اینکه با رضایت پدر و مادر و پس از ماه ها جهاد علمی و اعتقادی، روانه جبهه های نبرد شد و پس از شرکت در عملیات های متعدد و حضور در محورهای عملیاتی غرب و جنوب، در دوازدهم اسفند ماه سال 1365 و پس از عملیات کربلای 5 در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شدت مجروح شد و در کربلای خونین ایران به خون نشست و روح بلند و ملکوتیش به برادر شهیدش صادق و دیگر همرزمان و یارانش پیوست.

به علت شدت درگیری پیکر پاک و مطهر او در منطقه عملیاتی ماند و تا 9 سال بعد به عنوان مفقود الجسد از او یاد شد تا اینکه با تلاش جستجوگران نور در یکم فروردین سال 1374 رخ نمایان کرد و به آغوش خانواده و همشهریانش برگشت تا در کنار مزار برادر شهیدش آرام گرفته و زیارتگاه عاشقان و دلدادگان باشد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

وصیتنامه :

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و الصلاه و السلام علي سيدنا محمد -صلي‌الله ‌عليه ‌و‌ آله اجمعين- اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و ان عليا ولي الله.

بنده عزيزالله عنبري با سلام به پيشگاه حضرت مهدي -عجل‌الله‌تعالي‌فرجه- و نايب بر حقش، حضرت امام خميني و با سلام به ارواح طيبة شهدا و با سلام به حضور علما و روحانيون و اساتيد و طلاب متعهد، وصيت نامة خود را شروع مي‌كنم.

اول حضور پدر و مادر گرامي‌ام سلام عرض مي‌كنم. عزيزان! مرا مي‌بخشيد كه براي شما فرزند خوبي نبودم و جز زحمت انداختن براي شما كاري نكردم؛ ولي ما پيش شما امانتي بوديم.

همه بايد از اين دنيا برويم؛ ولي مانده كه با چه مرگ و وضعي برويم. اين راهي كه ما رفتيم، راه آقا اباعبدالله و اين قافله‌اي است كه سالار اين قافله، امام عزيز است. در حديثي از پيامبر اكرم -صلي‌الله‌عليه‌و‌آله- اصول كافي نقل مي‌كند كه براي شهيد هفت خصلت است: اولي آن ها اين است كه با ريختن اولين قطرة خون شهيد، تمامي گناهانشان آمرزيده مي‌شود و آخرين خصلت اين است كه شهيد «ينظر الي وجه الله» شهيد نظر مي‌كند به وجه الله. پيامبر اكرم -صلي الله عليه و آله- در اين حديث به قول حضرت امام، شهيد را هم‌رتبه و مقام انبيا قرار داده؛ پس كسي كه به مقام انبيا برسد، گريه و غم و اندوهي ندارد؛ چون با بهترين مرگ‌ها از دنيا رفته

و از خداي تبارك و تعالي مي‌خواهم كه مرا شهيد از دنيا ببرد و اگر شهيد شدم سلام شما را به امير مي‌رسانم و در آن جا براي شما دعا مي‌كنيم. پدر گرامي‌ام! از شما تشكر مي‌كنم كه با به دست آوردن روزي حلال و خارج نمودن حق از آن، ما را بزرگ كردي.

اين كه ما راه صحيحي رفتيم به خاطر خوردن همان لقمة حلال شما بود.

مادر گرامي‌ا‌م! از زحمات شما هم تشكر و قدرداني مي‌كنم، چه زحمات و مشقاتي به خاطر ما تحمل نموديد. شما مطمئن باشيد كه در پيشگاه بي‌بي زهرا -سلام الله عليها- رو سفيد هستيد. خداوند دعاي خيرت را موجب مغفرت ما قرار دهد. در مجلس ختم من برايم از بستگان و اقوام و همسايگان و تمامي افراد حلاليت بخواهيد و خودتان هم مرا حلال كنيد.

با افرادي كه مي‌دانيد در خط امام و انقلاب هستند، كم تر رفت و آمد كنيد؛ چون نشست و برخاست‌ها در انسان تاثير مي‌گذارد. سعي شود اگر جلسة ختمي به پا شد نام ناكام را بر من نگذاريد.

در وهلة اول خودتان صحبتي كنيد كه رضاي خدا در آن باشد، هر چه مي‌دانم شما آمادگي داريد.

و در وهلة دوم اگر از آشنايان كسي سر و صدا و حرف‌هاي چرند و پرند زد، خودتان دهانش را ببنديد.

به برادران گرامي‌ام جمشيد، علي، رضا و محمد كه خدا همگي آن ها را براي اسلام حفظ كند، توصيه مي‌كنم كه پيرو خط حضرت امام و مقلد واقعي او باشند. به احكام شرعي بيشتر اهميت داده و بيشتر مقيد باشند. از برادر بزرگوارم جمشيد تقاضا دارم به خاطر زحماتي كه براي من كشيده مرا حلال نمايد و در تربيت بچه‌ها طبق مقررات و دستورات تربيتي اسلام كوشا باشد.

علي آقا! توصيه مي‌كنم كه بيشتر فكرت را به كار بيانداز و ببين براي چه خلق شده‌اي قدري به خودت بيا و بي‌خيال و بي‌تفاوت از كنار خون شهدا نگذر. به تشويق ناپاكان توجه نكن، سرت را پايين بيانداز و راه راست را برو.

خواهر گرامي‌ام! از شما مي‌خواهم كه مرا حلال كنيد و از شما بابت زحماتي كه در بزرگ شدن كشيدي تشكر مي‌كنم و از خدا مي‌خواهم كه شما را با حضرت زينب -سلام الله عليها- محشور فرمايد.

دوستان گرامي‌ام! عرض مي‌كنم كه اگر زمينه برايتان فراهم شد، برويد طلبه بشويد؛ چون به قول حضرت امام، طلبگي شغل شريفي است.

سخني هم با برادر بزرگوارم آقاي محمد حسين عابديني -سلمه الله- :

برادر عزيزم! اميدوارم كه برايم دعا كني و از شما مي‌خواهم كه در شب اول قبر برايم نماز وحشت بخواني. دومين درخواستم اين است كه شما را وكيل مي‌كنم در مورد كتاب‌هايي كه در داخل كمدِ خانه هست و آن هايي كه در مدرسه دارم، هر كجا كه صلاح ديدي كه از آن ها استفاده مي‌شود هديه بكن؛ چون غالب آن ها از مال امام زمان تهيه شده‌اند. سوم اين كه با همكاري آقاي احمد رباني وسايلي كه در مدرسه دارم به خانه بياوريد. در داخل حجره يك ليست از امانت‌ها تهيه شده كه بغل پنجره مي‌باشد به آقاي رباني بگو آن ها را به صاحبانش برگرداند و از تمامي برادران مدرسه، برايم حلاليت بگيرد. داخل آن وسايلي كه مدرسه دارم كارتوني هست كه داخلش يك عرقچين است كه آن را براي خودت بردار و بازوبند سبزي است كه از اموال صادق (امير) بوده آن را به مادرم بسپار و بگو كه كم تر آن را نگاه كند. گر چه مي‌دانم ايشان بسيار مقاوم است، بگو كه بچه‌ها را خوب تربيت كند و داستان شهادت را برايشان بگويد و آن ها را با قبور شهدا آشنا كند تا حسين‌وار تربيت شوند و بعد بازوبند را به يكي از صالحين از فرزندانش بدهد؛ چون امانت مرد صالح كه امير باشد، بايد به اميرگونه داده شود.

صحبت آخر اين كه برادران و آشنايان! سعي كنيد مقلد واقعي و به تمام معنا باشيد. هر چه مجتهد و ولي فقيه (حضرت امام) مي‌گويد، عمل كنيد. و اين كه مي‌گوييم ما مقلديم، تنها در نماز و وضو و روزه نيست بلكه در تمامي شئون زندگي انسان يعني در جهاد و دفاع و صلح و روزه و نماز و غيره مي‌باشد. علت كار ما اين جا است كه معناي تقليد را نمي‌دانيم و براي مان جا نيفتاده. برويد از بزرگان و اهل علم سؤال كنيد. از فقهاي عالي قدر سوال كنيد كه تقليد يعني چه؟

يكي از علما و اساتيد ما مي‌فرمود: من مقلد امام خميني هستم و هر چه بگويد انجام مي‌دهم. الان كه روز است اگر به من بگويد شب است، مي‌گويم بله شب است؛ چون مي‌گويم: شايد چشم من خطا كند. بزرگان و علما اين طور تقليدي دارند.

مثل رزمندگان تقليد كنيد كه وقتي امام امر مي‌كند به جبهه برويد، مانند شير به جبهه مي‌آيند و مي‌رزمند. شهيد چمران مي‌فرمايد: وقتي شيپور جنگ به صدا در مي‌آيد، مرد از نامرد شناخته مي‌شود. وقتي امام امر به جبهه رفتن و امر به جنگيدن مي‌كند، ما كه مقلديم نبايد «چرا» بگوييم. ما وظيفة‌مان تقليد است كار با چرايي‌اش نبايد داشته باشيم. گرچه مجتهد براي خود دليل دارد.

آخر هي نشستن و نق زدن و دست روي دست گذاشتن و منتظر صلح يا پيروزي نشستن كاري از پيش نمي‌برد. اگر مي‌خواهيد جنگ تمام بشود، به جبهه بياييد و توطئه دشمن را سركوب كنيد و كار جنگ را يكسره كنيد؛ چون پيروزي و به استقلال و آزادي دست يافتن زحمت دارد. مطمئن باشيد كه اگر در اين زمان امام عصر -عجل‌الله‌تعالي‌فرجه- ظهور مي‌كرد، همان كاري را مي‌كرد كه نايب حضرتش، امام خميني مي‌كند.

سعي كنيد ارواح شهدا را با پيروي از امام و در صحنه ماندن و مقاومت و استقامت خشنود كنيد؛ چون تا مردم در صحنه هستند، انقلاب ضربة اساسي نمي‌خورد؛ ولي نكند كه مثل ياران امام حسن باشيم كه با خارج شدن از صحنه، امام را به سازش بكشيم. «والسلام عليكم و رحمت‌الله و بركاته»