حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

افزونه جلالی را نصب کنید. Sunday, 19 May , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 1395 تعداد نوشته های امروز : 2 تعداد اعضا : 5 تعداد دیدگاهها : 81×

خاطرات از زبان یاران امام در نوفل لوشاتو

ما تعدادی  از دانشجویان بورسیه انرژی  اتمی  در آلمان غربی  (سابق) بودیم كه خبر ورود امام (ره) را به پاریس شنیدیم هنوز رژیم شاه كم و بیش بر اوضاع ایران مسلط بود، لذا ملاقات با امام یك حركت ضد رژیم تلقی  می ‏شد و به همین دلیل پیدا كردن اقامتگاه امام كار مشكلی  بود. دانشجویان به چند دسته تقسیم شدند، عده‏ای  از روی  ماجراجویی  و احتمالا فرصت طلبی  خود را مشتاق ملاقات نشان می ‏دادند. عده‏ای  كه امیدی  به پیروزی  انقلاب نداشتند نگران این بودند كه مبادا بعد از زیارت امام به چنگ ماموران ساواك افتاده و به ایران برگردانده شوند. و نهایتا گروه اصلی  می ‏ماندند و آن بچه مسلمانان عاشق انقلاب بودند، كسانی  كه از وطن دور مانده و مایل بودند به صف همرزمانشان در ایران بپیوندند. بنابراین ملاقات با امام ممكن بود آنها را در پیروزی  شریك كند. با این انگیزه جستجو را برای  یافتن اقامتگاه شروع كردیم و به كمك دانشجویان مسلمان مقیم اروپا آدرسی  را بدست آوردیم.

بعنوان گروه اول از آلمان به‏طرف پاریس حركت كردیم و به سراغ آدرس رفتیم. در یكی  از خیابانهای  جنوب پاریس آپارتمانی  بود كه ملاقات كنندگان را جمع كرده و گروه گروه با مینی ‏بوس به روستای  نوفل لوشاتو می ‏بردند.

نزدیكی ‏های  اذان ظهر به نوفل لوشاتو رسیدیم. در یك خیابان باریك پیاده شدیم. سمت چپ خانه كوچكی  بود كه امام در آنجا سكونت داشت و سمت راست قطعه زمینی  بود با یك درخت قدیمی  سیب. وضو گرفتیم و امام با عده‏ای  به محوطه نماز وارد شدند، پس از نماز جماعت امام نطق‏های  تاریخی  خود را شروع كردند. عده‏ای  سخنان امام را ضبط می ‏كردند، عده‏ای  فیلم و عكس می ‏گرفتند و بعضی  هم گزارش تهیه می ‏كردند.

تمام فعالیت‏های  دانشجویان بورسیه در آلمان در اثر اعتصاب به تعطیلی  كشیده شده بود. ما عملا هفته‏ای ، یكی  دو روز به نوفل لوشاتو می ‏رفتیم و پیامهای  امام را گرفته به تمام شهرهای  آلمان می ‏فرستادیم.

جهت اعلام همبستگی  با مردم مسلمان ایران و با رهنمودهای  امام تظاهرات بسیار سنگین شهر كلن و فرانكفورت را ترتیب دادیم كه از شبكه‏های  تلویزیونی  اروپا پخش می ‏شد.

رفته رفته اقامتگاه امام به مركز اصلی  رهبری  انقلاب تبدیل شد. آنجا محل تجمع خبرنگاران ایرانی  و خارجی ، سیاستمداران تبعیدی ، جاسوسان، انقلابیون مسلمان شده بود; اما قدرت حركت انقلاب و قاطعیت امام در امر رهبری  فرصت را از همه گرفته بود و تنها اقدامات انقلابیون مؤثر واقع می ‏شد. نكته جالب توجه این است كه بسیاری  از آن افراد بعدها در جبهه‏های  نظامی  و یا سیاسی  به شهادت رسیدند، بعضی ‏ها هم خیانت كردند و عده‏ای  هم به خدمت صادقانه به مردم و انقلاب ادامه دادند.

از خاطرات بیاد ماندنی  آن زمان بگوییم:

امام شاه حسین را نمی ‏پذیرند شنیدیم ملك حسین پادشاه اردن بطور غیر رسمی  وارد فرودگاه پاریس شده و تقاضای  ملاقات حضوری  با امام را نمود. ما منتظر نظر امام بودیم. مرحوم حاج احمد خمینی  از نزد امام برگشت و اعلام كرد (امام شاه حسین را نمی ‏پذیرند) ملك حسین در كمال حقارت به اردن برگشت.

رژیم شاه و مهلت احضاریه

نامه‏ای  توسط ساواك به دفتر انرژی  اتمی  در ارلانگن آلمان وارد شده بود و از آنها خواسته بودند كه پنج نفر از بورسیه‏هایی  كه برنامه‏های  تظاهرات و اعتصابها را ترتیب داده‏اند ظرف مدت 15 روز به ایران برگردانده شوند.

این اخطاریه را نزد امام بردیم. اتاق كوچكی  تقریبا به مساحت 12 متر مربع با دو در روبروی  هم با تشكچه‏ای  دست دوز در گوشه اتاق مقر امام بود. امام وارد شدند، سلام كردیم. به ما تعارف كردند كه بنشینیم; بلافاصله نامه را تقدیم كردیم، ایشان در چند جمله كوتاه خیال ما را راحت كردند:

این رژیم به اندازه سررسید مهلت این اخطاریه دوام نمی ‏آورد كه بخواهد شما را به ایران برگرداند. “

و واقعا چنین شد، رژیم شاه بعد از حدود 13 روز سقوط كرد.

نماز جماعت و خطر سوء قصد

در اواخر اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با دی  و بهمن ماه كه پاریس هم به اوج سرمای  خود می ‏رسید بعلاوه اینكه برف و باران هم پیوسته می ‏بارید. به همین دلیل برای  اقامه نماز چادری  برپا شده بود.

در ایران به پیشنهاد رحیمی  فرمانده هوانیروز تصمیم به ترور امام گرفته بودند. این خبر بلافاصله به نوفل لوشاتو رسید. روز عجیبی  بود بیشتر شبكه‏های  خبری  جهان در آنجا جمع شده بودند. نیروهای  پلیس فرانسه نیز به‏خاطر حفظ پرستیژ سیاسی  خود با تجمع در اقامتگاه می ‏خواستند جلوی  سؤ قصد احتمالی  را بگیرند، لذا برای  امام پیغام فرستادند كه امروز برای  نماز جماعت و سخنرانی  از خانه بیرون نیایند. اما امام اعلام كردند امروز با روزهای  دیگر فرقی  ندارد و من نماز را میان مردم به جماعت‏برگزار خواهم كرد.

ملاقات كنندگان فاصله خانه تا مصلا را با دست‏به هم دادن راهرویی  ساختند تا امكان سؤ قصد به حداقل برسد. امام از خانه بیرون آمد به اتفاق حاج احمد آقا در كمال خونسردی  فاصله را پیمودند تا به چادر نماز رسیدند، وقتی  امام برای  اقامه نماز برخواست، تعدادی  از نیروهای  پلیس با لباس شخصی  كه وارد چادر شدند – جالب است كه در میان آنها یك پلیس زن وجود داشت كه با روسری  وارد اقامتگاه شده بود – امام به آنها اشاره كردند كه از چادر بیرون بروند تا نماز اقامه شود. اصرار پلیس‏ها برای  ماندن و حفاظت از جان امام به جایی  نرسید و آنها از چادر بیرون رفتند.

خونسردی  و مقاوم بودن امام حتی  در برابر خطر سؤ قصد كه ناشی  از اعتقادات و ایمان قوی  او بود، امید پیروزی  انقلاب را در دل همگان افزایش داد و نیز ایمان و اعتقادات مذهبی  گروه زیادی  را فزونی  بخشید.

اهالی  نوفل لوشاتو

مدت اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با سالروز میلاد حضرت مسیح و عید كریسمس به همین دلیل امام هدایای  كوچكی  را بسته بندی  كرده و دستور دادند به در منازل اهالی  نوفل لوشاتو ببرند. این عمل تاثیر بسیار عجیبی  روی  اهالی  گذاشت، اولا دانستند كه اسلام برای  ادیان الهی  احترام قائل است و تبلیغات امپریالیزم بعد از انقلاب مبنی  بر اینكه اقلیت‏های  مذهبی  در ایران مورد اذیت و آزار قرارمی  گیرند، قبلا توسط امام خنثی  شده بود.

ثانیا تاثیر عاطفی  زیادی  روی  ساكنین نوفل لوشاتو گذاشت و باعث‏شد آنها برای  ملاقات كنندگان احترام خاصی  قائل شوند و موقعی  كه امام نوفل لوشاتو را ترك كردند بیشتر اهالی  ایشان را بدرقه كردند.

نظر متخصص

ارج گذاشتن به تخصص و كارشناسی  ازجمله خصوصیات امام بود.

دانشجویان انرژی  اتمی  اطلاعات وسیعی  دررابطه با قراردادها و طرحهای  ساخت 22 نیروگاه اتمی  در زمان شاه تهیه و بصورت مكتوب تحویل حضرت امام دادند. ایشان فرمودند اظهارنظر و قضاوت در این مورد در تخصص من نیست. موضوع را با متخصصین و كارشناسان موردتایید در میان خواهیم گذاشت.

نظافت محل كار

روزی  با تعدادی  از دوستان كه بعضی  با همسرانشان بودند به خدمت امام رفتیم. منظره جالبی  دیدیم و آن اینكه امام مشغول جاروكردن اتاق خود بودند همسر یكی  از دوستان جلو رفت و گفت اجازه بدهید تا اتاق را من جارو كنم. ایشان فرمودند: هركس موظف است محل كار خود را خودش تمیز كند.

مهندس صمد كریمی  فام

تا كجا ایستاده‏اید

در اوج بمباران شهرها به وسیله هواپیماها و موشكهای  صدام، یك روز چندین موشك به تهران اصابت كرده بود و در نقاطی  از آسمان شهر، دود غلیظ ناشی  از انفجار موشك به چشم می ‏خورد و ضدهوایی ‏ها هم كار می ‏كرد. من خدمت‏حضرت امام بودم و ایشان مشغول قدم زدن بودند. عرض كردم، آقا! بالاخره شما تا كجا ایستاده اید؟ امام انگشت‏خود را روی  پیشانی  گذاشته و فرمودند; تا وقتی  كه موشك اینجا بخورد.

آقای  حمید انصاری  به نقل از مرحوم حاج سیداحمدخمینی  (ره)

امام قانع نشد

حضرت امام از اینكه در سخنرانیها و نوشته‏ها از ایشان تعریف بكنند، ناراحت می ‏شدند. یكبار فرمودند: من هر وقت‏سخنرانی  آقای  انصاری  [آقای  شیخ محمدعلی ] از رادیو پخش می ‏شود، رادیو را می ‏بندم، چون همه‏اش تعریف از من است.

من عرض كردم آقا، ایشان چون در خدمت‏شما هستند، هركجا كه می ‏روند، مردم مصرا از وی  می ‏خواهند تا راجع به خصوصیات حضرتعالی  بگویند. “امام قانع نشد. “

آقای  حمید انصاری  به نقل از مرحوم حاج سیداحمد خمینی  (ره)

اختلاف بین مسؤولین

با وجود اینكه ضربان قلب حضرت امام (س) از دور تحت كنترل اینجانبان بود و هرنوع تغییری  در وضع ایشان برای  ما قابل درك بود، و نیز با درنظر گرفتن اینكه در افراد بطورمعمول خبرهای  خوب یا بد باعث‏بروز عكس العمل در وضع بدنی  افراد شده و اكثرا تغییرات بسیار زیادی  در فشار خون و ضربان قلب و امثال ذلك می ‏شود. اما در مورد حضرت امام حتی  در لحظاتی  كه اخبار بسیار بدی  از مسائل مملكت و جبهه‏ها می ‏رسید، ایشان با چنان صلابت و صبر و تحمل با قضایا برخورد می ‏كردند كه حتی  كوچكترین تغییری  در علائم حیاتی  ایشان نظیر فشارخون و ضربان قلب دیده نمی ‏شد. تنها موردی  كه از نظر پزشكی  تغییراتی  در وضع جسمانی  ایشان ایجاد می ‏كرد، مواقعی  بود كه اختلافاتی  بین مسوولین كشور به وجود می ‏آمد.

دكتر محمدحسین نعمتی

دستورات پزشكی

باوجودی  كه پزشكان معالج ایشان اكثرا حدود 50 سال جوان‏تر از حضرت امام (س) بودند، معهذا ایشان همواره بااحترام با پزشكان برخورد نموده و دستورات پزشكی  را راحت قبول می ‏كردند. آن روزی  كه برای  تجویز عمل جراحی  (چند روز قبل از ارتحال) خدمت ایشان رسیدیم، آقای  دكتر فاضل با احتیاط بسیار به ایشان گفت‏بایستی  عمل جراحی  انجام شود، همه پزشكان حاضر در جلسه فكر می ‏كردند كه ایشان امتناع نمایند و یا لااقل نظرشان را بعد از مدتی  تفكر بیان بفرمایند، در حالیكه ایشان بلافاصله فرمودند، هرچه صلاح می ‏دانید انجام دهید. حتی  لحظه‏ای  مكث نفرمودند. در انجام دستورات پزشكی  بسیار منظم و دقیق بودند. مثلا یكبار متخصص فیزیوتراپی  از ایشان عیادت كرد و یك نوع نرمش خاصی  را برای  زانوی  ایشان تجویز نمود كه با روزی  5 حركت‏شروع می ‏شد و باید هرروز 2 حركت‏به تعداد نرمش اضافه گردد. بعد از حدود یك ماه آن شخص فیزیوتراپ به حضور حضرت امام (س) رسید و از حال ایشان سؤال كرد. در جواب فرمودند نرمش زانوی  من به حدود 70 حركت در روز رسیده است. شخص فیزیوتراپ دقایقی  بعد برای  من تعریف كرد كه من از این حرف ایشان بسیار شرمنده شدم و نیز تعجب كردم چون گمان می ‏كردم ایشان بعد از چند روز كه زانویشان بهتر شود، نرمش را قطع می ‏كنند. در حالیكه در نهایت نظم و دقت روزی  2 عدد به تمرین مذكور اضافه كرده بودند.

دكتر محمدحسین نعمتی

احترام همسر

برنامه نظم و ساعات آقا واقعا عجیب بود. حتی  برنامه غذا خوردنشان. یك دفعه حاج احمدآقا می ‏گفتند: من گفتم آقا وقت ناهار شده. بگویم ناهار بیاورند؟ آقا نگاهی  به ساعتشان كردند و گفتند: نه هنوز وقتش نشده است. مدت كمی  گذشت و چند كلمه‏ای  با آقا صحبت كردم، آمدم تا دم در، امام صدا زدند. برگشتم، گفتند می ‏خواهید بگویید ناهار بیاورند، بیاورند. حالا وقتش است، ببینید، شاید یك دقیقه نشده بود، اما آقا این قدر منظم بودند كه برای  خود خانواده هم جای  تعجب داشت، و می ‏شود نتیجه گرفت كه آقا واقعا چقدر در كارشان منظم است اما یادم می ‏آید روزی  كه حاج خانم (همسر حضرت امام) برای  زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودند و بنده هم به عنوان راننده حضور داشتم، در موقع برگشت كه نزدیكهای  ظهر بود، خانم گفت زود برویم، من به آقا نگفتم كه ناهار بخورند، آقا صبر می ‏كنند تا من بروم. زودتر برویم كه آقا برای  خوردن ناهار معطل نشوند. خلاصه راه بندان بود و ترافیك. تا ما رسیدیم 25 دقیقه‏ای  – نیمساعتی  از وقت ناهار گذشته بود. خانم گفتند: مثل اینكه آقا ناهار خورده باشند. ولی  امام ناهار نخورده بودند و من پرسیدم، دیدم تازه سفره را انداخته‏اند و آن زمانی  بود كه یكی  از اعضای  بیت دیده بود كه خانم می ‏آیند. خانم به آقا گفته بودند “شما ناهار می ‏خوردید، ما می ‏آمدیم”. آقا در جواب با ملاطفت و احترام گفته بودند “شما نفرمودید كه من نمی ‏آیم. ” درست‏با همین لفظ كه “شما نفرمودید كه من نمی ‏آیم وگرنه ما ناهار می ‏خوردیم. ما منتظر شما بودیم. ” خلاصه آن آقایی  كه برای  یك یا دو دقیقه به حاج سیداحمدآقا می ‏گوید هنوز وقت ناهار نشده. تا نیم ساعت صبر می ‏كنند تا حاج خانم بیاید.

محمد هاشمی  (محافظ بیت)

تقاضای  آب

توی  قم، زمانی  كه تازه به سپاه آمده بودم، روی  پشت‏بام منزل نگهبانی  می ‏دادم. وقتی  كه پاس بخش برای  تعویض بعضی  نگهبانها آمد، یكی  از برادران نگهبان آن طرف پشت‏بام برادری  را كه نوبت نگهبانیش تمام شده و داشت‏به پایین می ‏رفت، صدا زد و گفت پایین كه می ‏روی ، مقداری  آب برای  ما بیاور كه تشنه ایم. ساعت‏یك یا 5/1 بعداز نصف شب بود، طرف می ‏خواست‏برود بخوابد، خوابش می ‏آمد و حالش را نداشت تا برود و از آسایشگاه آب بیاورد. لذا در جواب گفت; یك ساعت دیگر كه پستت تمام شد، خودت می ‏روی  پایین و آب می ‏خوری . خلاصه نیمه شب بود و دیر وقت ولی  چند دقیقه‏ای  نگذشته بود كه دیدم حضرت امام یك پارچ آب و یك پیش دستی  خرما دستشان است و دارند می ‏آیند بالا. از پله‏های  پشت‏بام آمدند بالا، من هم سر در پشت‏بام نگهبانی  می ‏دادم، حضرت امام آمدند جلو، من دست پاچه شدم، پریدم پایین و گفتم آقاجان چكار دارید؟ گفتند مثل اینكه یكی  از برادرها تشنه بود، این آب را به او بدهید، خرما را هم دادند كه ما بخوریم. من اصلا زبانم بندآمده بود كه چه بگویم. آخر این موقع شب آقا خودشان را به زحمت انداخته بودند و گویا صدای  برادری  را كه تقاضای  آب می ‏كردند، شنیده بودند.

محمدهاشمی  (محافظ بیت)

گریه برای  حضرت زهرا (س)

سالگرد وفات فاطمه زهرا (س) بود كه سخنرانی  شهید حجت الاسلام شیرازی  پیرامون حضرت فاطمه از رادیو پخش می ‏شد. ساعت‏یك بود ایشان گوش می ‏كردند و صدای  رادیو هم بلند بود. از پشت اتاق شنیدیم كه ایشان با صدای  بلند گریه می ‏كنند.

حشمت الله رنجبر از اعضای  تیم پزشكی

جوراب وصله‏ دار

وقتی  برای  كشیدن ناخن پایشان تشریف آورده بودند بیمارستان، جورابهایشان را من در اتاق عمل درآوردم. دیدم كه جورابها وصله دار است. كف جورابها هركدام یك وصله گنده افتاده و این كوكهایی  كه زده بودند كوكهای  درشت كه اصلا نشان می ‏داد خوب مثلا یك آدم ناوارد مثل خود آقا آنها را كوك زده یا وصله كرده است.

این از جورابهایش و آن هم از وضعیت لباسهای  دیگرش.

غلامرضا غمخوار از اعضای  تیم پزشكی

قلب مطمئن

یكی  از شبهای  سال 67 بود كه تهران مورد حملات موشكی  دشمن قرارگرفته بود ساعت 11 و یا 5/11 بود كه ایشان معمولا می ‏خوابیدند مثل اینكه به خواب رفتند چون آن حالت آرامش و به اصطلاح پایین بودن ریتم قلبشان نشان می ‏داد كه الان در حالت آرامش و استراحت هستند در همان لحظه یك موشك به حوالی  جماران – گویا فرمانیه – اصابت نموده، صدای  بسیار مهیبی  ایجاد كرد. بطوری  كه ما واقعا حس كردیم كه به نزدیك بیت اصابت كرده است اما در همان لحظه چشمهایمان به مونیتور بود كه ببینیم حضرت امام چه وضعی  دارند، ریتم قلبشان بالا می ‏رود یانه؟ خوب طبیعتا در مورد هرفردی  این ریتم قلب بالا می ‏رود و یك حالت ترس ایجاد می ‏شود ولی  برای  من تعجب آور و واقعا جالب بود كه ایشان نمی ‏ترسید. بارها پزشكان از ایشان خواسته بودند بعنوان یك تكلیف پزشكی  – چون درك كرده بودند كه آقا حرف پزشكان را گوش می ‏دهند – آقا شما لطف كنید، مثلا اجازه‏ای  بدهید كه برایتان سنگری  ساخته شود، یا جایتان را تغییر بدهیم. ایشان قبول نمی ‏كردند.

حشمت الله رنجبر

امام بیدار بود

شبی  كه فردای  آن روز، حكم اعدام سلمان رشدی  را صادر كردندبرای  ایشان بسیار شب بحرانی  بود. كه البته ما فهمیدیم: ایشان چند شبی  بود خواب نداشتند بسیار بی ‏قرار بودند، دیرتر می ‏خوابیدند. تعداد ریتم قلبشان بالا بود. ما پیش خودمان برایمان سؤال پیش آمده بود كه چی  شده، مشكل چیست؟ حضرت امام در این ساعت از شب باید خواب باشند و نباید قلبشان مثلا بیشتر از 60 تا 65 تا بزند. چطور است كه ریتم قلبشان بالاست این نوساناتی  كه روی  دستگاه ایجاد می ‏شد، جریان چیست؟

پزشكان هم معاینه می ‏كردند و مساله‏ای  نبود. بعد از اینكه ایشان فتوای  اعدام سلمان رشدی  را اعلان كردند تازه ما فهمیدیم كه ایشان حدود یك هفته، واقعا اذیت می ‏شدند حالا یا مطالعه داشتند یا اینكه بهرحال چه بود، نمی ‏دانم ولی  بسیار آشفته و مضطرب بودند.

حشمت الله رنجبر

وقت نماز

بعد از عمل جراحی ، هرلحظه كه ایشان هم مشكل خاصی  نداشتند چشمشان را روی  هم می ‏گذاشتند و می ‏خوابیدند به نحوی  كه از این عالم جدا می ‏شدند. حتی  پزشكان به این شك می ‏افتادند كه نكند اثر داروهای  بیهوشی  است كه ایشان را به این صورت درمی  آورد. اما زمانی  كه وقت نماز می ‏شد خودشان بیدار می ‏شدند. اصلا وقتی  آن لحظه می ‏رسید چشم باز می ‏كردند می ‏گفتند: وقت نماز است؟ می ‏گفتم: بله. آقای  انصاری  تشریف داشتند به ایشان كمك می ‏كردند، وضو می ‏گرفتند و نمازشان را می ‏خواندند.

برای  ما درك آن مسائل عمیق معنوی  مشكل بود چون ما در آن عالم امام نبودیم تا آن مرحله را درك كنیم.

غلامرضا باطنی  از اعضای  تیم پزشكی